کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فعل ناگذر فعل لازم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مایلزم
لغتنامه دهخدا
مایلزم . [ ی َ زَ ] (ع اِ مرکب ) کلمه ٔ فعل هرآنچه لازم باشد و چیزهای لازم و واجب . (ناظم الاطباء).
-
لازمة
لغتنامه دهخدا
لازمة. [ زِ م َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث لازم . مقتضی : لازمه ٔ این کار اینست که ... لازمه ٔ این گفته یا این فعل فلان است .
-
باید
لغتنامه دهخدا
باید. [ ی َ ] (ق ) حکماً. البته . بطور لزوم . (ناظم الاطباء). || (فعل ) بایسته است . شاید. ضرورت است . ضرور و لازم میشود. (فرهنگ نظام ).
-
اسماءالافعال
لغتنامه دهخدا
اسماءالافعال . [ اَ ئُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب )ماکان بمعنی الامر او الماضی مثل روید زیداً؛ ای امهله و هیهات الامر؛ ای بَعُدَ. (تعریفات جرجانی ). اسم فعل ، و آن اسمی است که در معنی و استعمال نیابت از فعل کند، یعنی اسمی است که معنی فعل و عمل فعل داشته باشد...
-
اسم فاعل
لغتنامه دهخدا
اسم فاعل . [ اِ م ِ ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در نزد نحویان اسم مشتقی را گویند که بر چیزی اطلاق گردد که فعل از آن سرزده باشد. و بااین تعریف همه ٔ صفات مشبهة و تفضیل و مبالغه خارج میشود. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. سیوطی در البهجة المرضیة ف...
-
حضی
لغتنامه دهخدا
حضی ٔ. [ ح َض ْءْ ] (ع مص ) افروختن آتش را یا گشادن راه آتش را تا زبانه زند. || افروخته گردیدن آتش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و این فعل لازم و متعدی استعمال شود. (اقرب الموارد).
-
مستنفر
لغتنامه دهخدا
مستنفر. [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ) رمنده .(از منتهی الارب ) (آنندراج ). آهو که رمیده باشد. (ازاقرب الموارد). نافر. هارب . رمو. نفور. منهزم . || آهو که رم داده شده باشد (فعل آن لازم و متعدی است ). (از اقرب الموارد). رجوع به استنفار شود.
-
وخف
لغتنامه دهخدا
وخف . [ وَ ] (ع مص ) زدن خطمی را چنانکه لعاب دهد. || زده شدن خطمی چنانکه لعاب دهد. متعدی و لازم استعمال شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || به زشتی یاد کردن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). و فعل آن از باب ضرب آید. (...
-
حجی
لغتنامه دهخدا
حجی . [ ح َ جا ] (ع مص ) از اضداد است . فعل آن از باب سمع یسمع در منتهی الارب آمده و مصدر آن نیامده است . مولع و حریص شدن .(آنندراج ) (ناظم الاطباء). || لازم گرفتن چیزی را. (از ناظم الاطباء). ملازم گرفتن . || بخیل شدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ...
-
قرنصة
لغتنامه دهخدا
قرنصة. [ ق َ ن َ ص َ ] (ع مص ) گریختن و از جنگ پشت دادن خروس . و یا صواب با سین است نه صاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || در گریز نشاندن باز را. || در گریز نشستن وی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). و این فعل هم لازم و هم متعدی است . (منتهی...
-
مستصعب
لغتنامه دهخدا
مستصعب . [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استصعاب . سخت شمارنده و سخت یابنده کاری را. (اقرب الموارد). || کاری که سخت و دشوار شده باشد، فعل آن بصورت لازم و متعدی به کار می رود. (اقرب الموارد). دشوار. (آنندراج ). سخت . رجوع به استصعاب شود.
-
حرف تعدیت
لغتنامه دهخدا
حرف تعدیت . [ ح َ ف ِ ت َ ی َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرفی که فعل لازم را متعدی سازد و آن الف و نون است . شمس قیس گوید: در اواخر اوامر صحیحه فایده ٔ تعدیت دهد، چنانکه بخندان و بگریان و برخیزان . (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 175).
-
حیق
لغتنامه دهخدا
حیق . [ ح َ ] (ع اِ) آنچه درگیرد مردم را از مکروه فعل وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (ع مص ) حُیوق . حَیَقان . احاطه کردن چیزی را. || کار کردن شمشیر در چیزی . || لازم شدن و واجب گشتن . || فرودآمدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء...
-
کعبی
لغتنامه دهخدا
کعبی . [ ک َ بی ی ] (اِخ ) احمدبن عبیداﷲ بلخی کعبی مکنی به ابوالقاسم از معتزلیان بغداد بود و شاگرد خیاط معتزلی که بسال 319 هَ .ق . درگذشت . او راست : اوائل الادلة فی اصول الدین . تجریدالجدل . تهذیب فی الجدل . (یادداشت مؤلف ). کعبی درباره ٔ «مباح » ن...
-
قلح
لغتنامه دهخدا
قلح . [ ق َ ل َ ] (ع مص ) زرد شدن دندان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قلحت الاسنان قلحاً، و قلح الرجل ؛ کان بأسنانه قلح . این فعل لازم است . (اقرب الموارد). واز باب سمع است . (منتهی الارب ). || (اِمص )زردی دندان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). |...