کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فصول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فصول
لغتنامه دهخدا
فصول . [ ف ُ ] (ع مص ) برآمدن از شهر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دانه بستن و گرفتن انگور. (منتهی الارب ). بیرون آمدن دانه ٔ ریز بر تاک . (از اقرب الموارد). || جدا شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || از جای برفتن . (تاج المص...
-
فصول
لغتنامه دهخدا
فصول .[ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ فصل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قسمت های سخن یا نوشته : آنچه دقیقی گفته بر اثر این فصول نیز نبشتم . (تاریخ بیهقی ). من بازگشتم و آن فصول به استادم گفتم . (تاریخ بیهقی ). چون ازخطبه ٔ این فصول فارغ شدم بسوی راندن تاریخ با...
-
جستوجو در متن
-
گشاده هنگامان
لغتنامه دهخدا
گشاده هنگامان . [ گ ُ دَ / دِ هََ / هَِ ] (اِ مرکب ) کنایه از فصول اربعه است که بهار و تابستان و پائیز و زمستان باشد. (برهان ) (آنندراج ).
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن محمد الجعفی . او راست : کتابی به نام «فصول ، فی الاصول .» (کشف الظنون ).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سلیمان طبری . او راست : فصول ابن عمران در فروع حنفیه .
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) سمنانی ملقب به علاءالدوله و رکن الدین . او راست : فصول فی الاصول . رجوع به علاءالدوله ... شود.
-
یای
لغتنامه دهخدا
یای . (ترکی ، اِ) کمان تیراندازی . (غیاث اللغات ). || موسم تابستانی . (غیاث اللغات ). تابستان . فصل دوم از فصول سال پس از بهار و پیش از پائیز.
-
چارهنگام
لغتنامه دهخدا
چارهنگام . [ هَِ ] (اِ مرکب ) چهارهنگام . چهارفصل .چارموسم . بهار و تابستان و پائیز و زمستان . فصول اربعة. || چهار وقت صبح و ظهر و عصر و شب .
-
نامبوب
لغتنامه دهخدا
نامبوب . [ م ُ ب َوْ وَ ](ص مرکب ) نامرتب . باب باب نشده . کتاب یا رساله ای که فصول آن در هم آمیخته و نامرتب باشد. کتابی که مطالب مخصوص هر باب جداگانه و در باب خود نیامده باشد.
-
متحابط
لغتنامه دهخدا
متحابط. [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ) از بین رونده و باطل شونده : اصحاب ابوهاشم گویند مثل به مثل متحابط شود. (فصول خواجه نصیر، از فرهنگ فارسی معین ).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد اندلسی . او راست : شرح بر فصول الخمسین تألیف یحیی بن عبدالمعطی . وفات وی به سال 689 هَ .ق . بود.
-
بلادیوس
لغتنامه دهخدا
بلادیوس . [ ب َ ] (اِخ ) بلاذیوس . فلادیوس . از مفسران کتب بقراط است ، پیش از جالینوس . و او فصول بقراط را تفسیر کرده است . (از الفهرست ابن الندیم وتاریخ الحکماء قفطی ). و رجوع به فلادیوس شود.
-
حسین حلبی
لغتنامه دهخدا
حسین حلبی . [ ح ُ س َ ن ِح َ ل َ ] (اِخ ) ابن حبیب ملقب به بدرالدین . درگذشته ٔ779 هَ . ق . او راست : فصول الربیع. (کشف الظنون ).
-
کرده
لغتنامه دهخدا
کرده . [ ک ِ دَ / دِ ] (اِ) نام فارسی جَرذَق و آن نان ستبر است . (از المعرب ص 95 و 115). و جرذق و کرده هر دو معرب ِ گرده است . رجوع به گرده شود. || هر یک از فصول ویسپرد. کَرت . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرت و ویسپرد شود.