کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فشرده سازی داده ها پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نیم فشرده
لغتنامه دهخدا
نیم فشرده . [ ف ِ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) که کاملاً آن را نیفشرده اند و هنوز آب و عصاره ای در آن هست . || که کاملاً متراکم نیست .
-
فشرده شدن
لغتنامه دهخدا
فشرده شدن . [ ف َ / ف ِ ش ُ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در فشار قرار گرفتن . افشرده شدن . || منجمد شدن و سخت شدن : کعبه پس از تو زمزم خونین گریست ز اشک زمزم فشرده شد، چو حجر کز تو بازماند.خاقانی .
-
فشرده قدم
لغتنامه دهخدا
فشرده قدم . [ ف َ / ف ِ ش ُ دَ / دِ ق َ دَ ](ص مرکب ) ثابت قدم . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
زهرآب داده
لغتنامه دهخدا
زهرآب داده . [ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) تیغ یا شمشیری که به آب زهر فروبرده باشند تا کارگر گردد. کشنده . زهرناک . زهرآگین . به زهرآلوده . مذرب : همان تیغ زهرآب داده بدست همی تازد او باره چون پیل مست . دقیقی .بپوشید خفتان و خود برنشست یکی تیغ زهرآب دا...
-
نیرنگ سازی
لغتنامه دهخدا
نیرنگ سازی . [ ن َ / ن ِ رَ ] (حامص مرکب ) شعبده بازی . شعبده گری . مشعبدی . تردستی . حقه بازی . عمل نیرنگ ساز. رجوع به نیرنگ ساز شود : فغان زین چرخ کز نیرنگ سازی گهی شیشه کند گه شیشه بازی . نظامی .شد از چشم فلک نیرنگ سازی گشاد ابروی ها در دلنوازی . ...
-
کبریت سازی
لغتنامه دهخدا
کبریت سازی . [ ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل کبریت ساز. (فرهنگ فارسی معین ). کار سازنده ٔ کبریت . || (اِ مرکب ) محل و دکان کبریت ساز. (فرهنگ فارسی معین ). جایی که در آن کبریت سازند.- کارخانه ٔ کبریت سازی ؛کارگاهی که آنجا با ابزارها و دستگاههای مخصوص ...
-
روائم
لغتنامه دهخدا
روائم . [ رَ ءِ ] (ع اِ) دیگپایه ها. (منتهی الارب ). سنگهایی که دیگ بر آنها قرار داده می شود. اَثافی . (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة).
-
صفن
لغتنامه دهخدا
صفن . [ ص َ ف َ ] (ع اِ) آنچه در وی خوشه باشد از کشت . || خانه ٔ زنبور که برای خودیا بچه ها ساخته و ترتیب داده باشد. (منتهی الارب ).
-
لانوس
لغتنامه دهخدا
لانوس . (اِخ ) نامی که ازجانب اسپانیائیان به قبایل حاکم بر بیابانهای امریکای جنوبی داده شده است . لانوس ها بیشتر از ممالک ونزوئلا، برزیلیا و آرژانتین باشند. (قاموس الاعلام ترکی ).
-
ناپل
لغتنامه دهخدا
ناپل . (اِخ ) شهری است در ایتالیا، کنار خلیج ناپل و در 188 هزارگزی جنوب شرقی رم واقع است . جمعیت این شهر 102800 نفر است . در این شهر کتابخانه ها و موزه ها و نمایشگاههای آثار گرانبهای هنری و قصرها و کلیساهای زیبائی وجود دارد. بازرگانی آن مهم است و صنا...
-
چینه سازی
لغتنامه دهخدا
چینه سازی . [ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) ساختن دیوار گلی . چینه کشی . بنا کردن و برآوردن دیوار از رده های گل . || ترتیب قرار گرفتن سنگهای ته نشستی به صورت چینه ها چنانکه در آبهای راکد مواد سنگینتر سریعتر از مواد دیگر در ته آب نشست میکنند، در آبهای جاری...
-
قاشق تراش
لغتنامه دهخدا
قاشق تراش . [ ش ُت َ ] (نف مرکب ) کسی که شغل او قاشق تراشی و قاشق سازی است . آنکه چمچه ها را بسازد. (آنندراج ) : چه گویم از آن یار قاشق تراش ندیدم که قاشق بسوزد چو آش .میرزا طاهر وحید(از آنندراج ).
-
مندوی
لغتنامه دهخدا
مندوی . [ م ُ دُ ] (اِخ ) شهری است در ایتالیا که در سال 1796م . ناپلئون بناپارت «پیه مونته »ها را در آنجا شکست داد. این شهر 21400 تن سکنه و کارخانه ٔ صنایع آهن و فولاد و چینی سازی دارد. (از لاروس ).
-
پیستوا
لغتنامه دهخدا
پیستوا. (اِخ ) شهری به ایتالیا (ناحیه ٔ توسکانی )، دارای 76000 تن سکنه . صاحب قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه ٔ پیستویه آرد: قصبه ای است در خطه ٔ توسکانه از ایتالیا کنار نهر برونیه و در 30هزارگزی شمال غربی فلورانس . دارای مدرسه ٔ جراحی و کتابخانه و موزه ...