کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فشار آوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فشار آوردن
لغتنامه دهخدا
فشار آوردن . [ ف ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) سخت گرفتن برای انجام کاری . (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
واحد فشار
لغتنامه دهخدا
واحد فشار. [ ح ِ دِ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) واحدی که برای اندازه گیری فشار به کار میرود. رجوع به فشار شود.واحد فشار دردستگاه .S.T.M پیز (pz) است . رجوع به پیز شود. اضعاف پیز که خود بعنوان واحدهای جداگانه ای به کار میروند عبارتند از: هکتوپیز (h...
-
فشار خون
لغتنامه دهخدا
فشارخون . [ ف ِ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح پزشکی ) عبارت از نیرویی است که در موقع انقباض و انبساط قلب از طرف خون بر جدار شریانها وارد می شود. حالت اولی را فشار ماکزیما و حالت دومی را فشار می نیما گویند: فشار خون شریانی . (از فرهنگ فارسی مع...
-
جستوجو در متن
-
زور دادن
لغتنامه دهخدا
زور دادن . [دَ ] (مص مرکب ) زور آوردن . فشار دادن . نیرو کردن .
-
زحام کردن
لغتنامه دهخدا
زحام کردن . [ زِ ک َ دَ] (مص مرکب ) فشار آوردن . مزاحمت . زحام : چو بر تو دهر به آفات خود زحام کندترا بصبر بر او قصد شام باید کرد.ناصرخسرو.
-
کندیل کردن
لغتنامه دهخدا
کندیل کردن . [ ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هر گاه چیزی از کسی به زور و عنف بستانند گویند: کندیلش کردیم . (آنندراج ). به قوت گرفتن . || قتل کردن و کشتن . (ازآنندراج ). کسی را خفه کردن . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). || فشار وارد آوردن . (ناظم الاطباء).
-
زورآور شدن
لغتنامه دهخدا
زورآور شدن . [ وَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فشار آوردن آب ، درد و جز آن : آب زورآور شد و در سد رخنه کرد یا سد را شکست . (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زور و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
زور آوردن
لغتنامه دهخدا
زور آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) زور دادن . فشار دادن . (فرهنگ فارسی معین ). نیرو کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و آب چنان زور آورد که آن زنجیرها بگسست . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 138).چه زور آورد پنجه ٔ جهد مردچو بازوی توفیق یاری نکرد. سعدی (بوست...
-
تامپون
لغتنامه دهخدا
تامپون . [ پُن ْ ] (فرانسوی ، اِ) مأخوذ از تانپون فرانسه که در فارسی امروز در امور پزشکی متداول شده است و اصل آن گرفتن رخنه ای با چوب و سنگ و آهن و جز اینها است ولی در اصطلاح پزشکی بند آوردن خون و گرفتن رخنه ای با فشار دادن پنبه ٔ استریلیزه بر روی ز...
-
گران شدن رکاب
لغتنامه دهخدا
گران شدن رکاب . [گ ِ ش ُ دَ ن ِ رِ ] (مص مرکب ) فشار آوردن بر رکاب تا اسب بسرعت بتازد. کنایه از به شتاب شدن : گران شد رکاب یل اسفندیاربغرید با گرزه ٔ گاوسار. فردوسی .گران شد رکاب و سبک شد عنان به چشم اندر آورد رخشان سنان .فردوسی .
-
زور کردن
لغتنامه دهخدا
زور کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فشار دادن . (فرهنگ فارسی معین ). || فشار آوردن . سخت گرفتن : دگر آزموده نباشد ستورنشاید به تندی بر اوکرد زور. فردوسی . || ظلم کردن . ستم ورزیدن . (فرهنگ فارسی معین ): بخوردم یکی مشت زورآوران نکردم دگر زور بر لاغران . ...
-
عکس
لغتنامه دهخدا
عکس . [ ع َ ] (ع مص ) باشگونه کردن و گردانیدن لفظ و سخن و جز آن . (از منتهی الارب ).بازگونه کردن . (دهار). واشگونه کردن . (المصادر زوزنی ). مقلوب کردن سخن . (از اقرب الموارد). باشگونه کردن . (حدائق السحر وطواط). || آخر چیزی را در اول آن آوردن ، و بجا...
-
عصر
لغتنامه دهخدا
عصر. [ ع َ ] (ع مص ) فشار دادن ، و به دست خود فشوردن چیزی را. (از منتهی الارب ). افشردن انگور و زیتون و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ). افشردن انگور و جز آن و شیره کردن . (دهار). فشردن و شیره کردن . (ترجمان القرآن جرجانی ): عَصرَ العنب ؛ آب انگور را بی...