کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فسردگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فسردگی
لغتنامه دهخدا
فسردگی . [ ف ُ / ف ِ س ُ دَ / دِ ] (حامص ) افسردگی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به افسردگی شود.
-
جستوجو در متن
-
ناشادانی
لغتنامه دهخدا
ناشادانی . (حامص مرکب ) غمگینی . اندوهگینی . فسردگی . نژندی . غمناکی . ملول و غمزده و افسرده بودن . ناشادمانی . ناشادی . حالت و صفت ناشادان .
-
انجماد
لغتنامه دهخدا
انجماد. [ اِ ج ِ ] (ع مص ) افسرده و بسته شدن . (آنندراج ). بستن . افسردن . بسته شدن . جامد گردیدن . (از فرهنگ فارسی معین ). یخ بستن . (یادداشت مؤلف ) . || (اِمص ) فسردگی و بستگی . (ناظم الاطباء).
-
یخ بندان
لغتنامه دهخدا
یخ بندان . [ ی َ ب َ ] (حامص مرکب ، اِ مرکب ) یخ بند. فسردگی از بسیاری سرما. (ناظم الاطباء). موسم بسیار سرد که آبها یخ بندد. هوای سخت سرد که در آن آب بفسرد و یخ بندد: در آن یخ بندان او باآب حوض غسل کرد. یخ بندان فروردین گلها و شکوفه ها رامی سوزاند. (...
-
یخ بند
لغتنامه دهخدا
یخ بند. [ ی َ ب َ ] (اِ مرکب ) ژاله . جلید و تگرگ . (ناظم الاطباء). || (نف مرکب ) یخ بسته . منجمد و فسرده : حوضه ای دارد آسمان یخ بندچند از این یخ فقع گشایی چند. نظامی . || (حامص مرکب ) یخ بندان . فسردگی از بسیاری سرما. (ناظم الاطباء). به معنی مصدری ...
-
افسردگی
لغتنامه دهخدا
افسردگی . [ اَ س ُ دَ / دِ ] (حامص ) انجماد و بستگی . (آنندراج ). انجماد. (ناظم الاطباء). فسردگی . جمود. بستگی . خدوک . (یادداشت مؤلف ) : ابر که جانداروی پژمردگیست هم قدری بلغم افسردگی است . نظامی .بکار اندر آی این چه پژمردگیست که پایان بیکاری افسرد...
-
یخ بستن
لغتنامه دهخدا
یخ بستن . [ ی َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) فسرده شدن و منجمد گشتن آب . (ناظم الاطباء). بسته شدن آب و موج ومانند آن . (آنندراج ). یخ زدن . افسردن . فسردن . منجمدشدن . انجماد. (یادداشت مؤلف ) : چون به کنار جیحون رسید یخ بسته بود بفرمود تا کاه بر روی یخ بند ...
-
عرق کردن
لغتنامه دهخدا
عرق کردن . [ ع َ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عرق برآوردن . (آنندراج ). خوی کردن . (ناظم الاطباء). بیرون آمدن عرق از بدن . (فرهنگ فارسی معین ).خوی آوردن . استحمام . تعریق . ترشح کردن : آن خواجه که سعی حرص آرامش بردگردید زبان بخیل اگر نامش برددانست دو معنی ...
-
شعله
لغتنامه دهخدا
شعله . [ ش ُ ل َ /ل ِ ] (از ع ، اِ) شعلة. زبانه ٔ آتش و وراغ . (ناظم الاطباء). زبانه . زبانه ٔ آتش . الاو. الو. آتش افروخته . لهیب . آفرازه . پاره ٔ آتشی که می درخشد. پاره ٔ آتش که می بجهد. قبس . مقباس . (یادداشت مؤلف ). صاحب آنندراج گوید: زبانه ٔ د...