کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرو نوشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فرو رهاکردن
لغتنامه دهخدا
فرو رهاکردن . [ ف ُ رو رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) افگندن . (یادداشت بخط مؤلف ). انداختن و ساقط کردن . (ناظم الاطباء). || فروهشتن . (یادداشت بخط مؤلف ). انداختن پرده حجاب و جز آن . (ناظم الاطباء). رجوع به فروهشتن شود.
-
فرو که
لغتنامه دهخدا
فرو که . [ ] (اِخ ) نام یکی از دهات قدیم همدان است . (از نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن ص 72). در مآخذ جغرافیایی متأخر نام آن نیست .
-
فرو گفتن
لغتنامه دهخدا
فرو گفتن . [ ف ُ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) گفتن و برای دیگران بازگو کردن : اجازت رسید از سر راستان که دانا فروگوید آن داستان . نظامی .چون فروگفت هرچه دید همه وآنچه زآن بیوفا شنید همه . نظامی .مجنون چو حدیث خود فروگفت بگریست پدر بدانچه او گفت . نظامی .فروگ...
-
اسخه فرو
لغتنامه دهخدا
اسخه فرو. [ اُ خ ِ ف ُ ] (اِخ ) یکی از اعیاد بزرگ آتن که نخست از جانب تِزُس مرسوم شد. در این عید مردم شاخه های تاک که بر آن خوشه های انگور آویخته بود، بدست میگرفتند. (فرهنگ تمدن قدیم ص 453).
-
خشم خود را فرو بردن
لغتنامه دهخدا
خشم خود را فرو بردن . [خ َ / خ ِ م ِ خوَدْ / خُدْ ف ُ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) غیظ خود را خوردن . کظم غیظ کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
فرونوشتن
لغتنامه دهخدا
فرونوشتن . [ ف ُ ن َ وَ ت َ ] (مص مرکب ) فرونوردیدن . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به فرونوردیدن و نوردیدن شود.
-
فرونوشتن
لغتنامه دهخدا
فرونوشتن . [ ف ُ ن ِ وِ ت َ ] (مص مرکب ) نوشتن . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به نوشتن شود.
-
جستوجو در متن
-
دیکته کردن
لغتنامه دهخدا
دیکته کردن . [ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تقریر کردن . فرو خواندن . املاء کردن . || دیکته نوشتن . (یادداشت دهخدا).
-
خطبه
لغتنامه دهخدا
خطبه .[ خ ُ ب َ ] (ع اِ) کلام که در ستایش خدا و نعت نبی و موعظه ٔ خلق باشد. (از ناظم الاطباء). کلام خطیب که در ستایش خدا و موعظت باشد. (از آنندراج ). در کشاف و اصطلاحات فنون خطبه چنین تعریف شده است : خطبه ، عبارتست از گفتاری که مشتمل بسم اﷲ الرحمن ال...
-
انجیل
لغتنامه دهخدا
انجیل . [ اِ ] (اِخ ) نام کتب مقدس مسیحیان که اهم آنها چهار است : انجیل متی . انجیل مرقس ، انجیل لوقا و انجیل یوحنا. ج ، اناجیل . (فرهنگ فارسی معین ). کتاب ترسایان . انگلیون . (صحاح الفرس ). عهدجدید. صورةالحدیثه . (از ابن الندیم ). کتاب عیسی علیه الس...
-
مصدر
لغتنامه دهخدا
مصدر. [ م َ دَ ] (ع اِ) محل بازگشت از حج . ج ، مصادر. (ناظم الاطباء). جای بازگشتن . (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ). جای بازگشت . (ناظم الاطباء). جای صادر شدن . (آنندراج ). || محل بازگشت ازآب . (ناظم الاطباء). || جای بیرون آمدن . (غیاث ) (آنندراج )...
-
سخت
لغتنامه دهخدا
سخت . [ س َ ] (ص ) هندی باستان ریشه ٔ «سک ، سکنوتی » (توانستن ، قدرت داشتن )، سانسکریت «سکتا» (توانا)، پهلوی «سخت » ، بلوچی «سک » (سخت ، محکم ، استوار)، یودغا «سوکت » گیلکی نیز «سخت » . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || (ق ) فراوان و بسیار و غایت و نه...
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) اسکافی . صاحب چهارمقاله گوید: اسکافی دبیری بود از جمله ٔ دبیران آل سامان رحمهم اﷲ. و آن صناعت نیکوآموخته بود و بر شواهق نیکو رفتی و از مضایق نیکو بیرون آمدی و در دیوان رسالت نوح بن منصور محرری کردی .مگر قدر او نشنا...