کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرومانده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرومانده
لغتنامه دهخدا
فرومانده . [ ف ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) متحیر. سرگشته . سراسیمه . (یادداشت بخط مؤلف ). || متعجب . درشگفت : از این بستدی چیز و دادی بدان فرومانده از کار او موبدان . فردوسی . || گرفتارشده : از آن رنگ و آن بازوی وفر و چهرفرومانده بد دختر از وی بمهر. اس...
-
جستوجو در متن
-
بفم
لغتنامه دهخدا
بفم . [ ب َ / ب َ ف َ ] (اِ) اندوه و دلگیری . (برهان ) (ناظم الاطباء). دلتنگ که فرم نیز گویند. (رشیدی ) (شعوری ج 1 ورق 206). اندوه و دلتنگی . (از آنندراج ). || (ص ) اندوهگین و دلتنگ و فرومانده را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء).دلتنگ و فرومانده باشد. ...
-
بغم
لغتنامه دهخدا
بغم . [ ب ِ غ َ ] (ص مرکب ) دلتنگ و فرومانده باشد. (سروری ) (اوبهی ).
-
بقر
لغتنامه دهخدا
بقر. [ ب َ ق َ / ب َ ] (ع مص ) فرومانده شدن کسی از دیدن دور. (ناظم الاطباء). فرومانده بینایی شدن از دیدار دور. || مانده گردن . (منتهی الارب ). مانده شدن . (آنندراج ). و رجوع به بَقْر شود.
-
زغوم
لغتنامه دهخدا
زغوم . [ زَ ] (ع ص ) فرومانده در سخن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به زغموم شود.
-
بی مدد
لغتنامه دهخدا
بی مدد. [ م َ دَ ] (ص مرکب ) (از: بی + مدد) بی یار و بی معین . || بیچاره و فرومانده . (ناظم الاطباء). رجوع به مدد شود.
-
منبت
لغتنامه دهخدا
منبت . [ مُم ْ ب َت ت ] (ع ص ) رجل منبت ؛ مرد فرومانده در راه از قافله به سبب ماندگی راحله ٔ وی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). فرومانده از قافله .وامانده از کاروان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
رذایا
لغتنامه دهخدا
رذایا. [ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رَذیّة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ِ رذیة، به معنی ناقه ٔ فرومانده به راه . (غیاث اللغات ). رجوع به رذیة شود.
-
حسیر
لغتنامه دهخدا
حسیر. [ ح َ ] (ع ص ، اِ) آرمان خوار. ارمان خوار. (مهذب الاسماء). آرمان و دریغخوار. اندوه خوار. افسوس خوار. افسوس و دریغخورنده . دریغخورنده . || مانده . فرومانده ازهر چیز. (منتهی الارب ). درمانده . وامانده . مانده و رنجه شده . (غیاث از لطائف ). مانده ...
-
هطلی
لغتنامه دهخدا
هطلی . [ هََ طَ لا / هََ لا ] (ع ص ) ابل هطلی ؛ شتران فرومانده در راه و یا واگذاشته بی ساربان . || ناقة هطلی ؛ شتر ماده ٔ آهسته رو و کاهل و بطی ٔ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
قثول
لغتنامه دهخدا
قثول . [ ق ِ وَل ل ] (ع ص ، اِ) مرد فرومانده ٔ سست فروهشته گوشت . || گنگلاج . || خوشه ٔ ستبر خرمابن . || پاره ٔ بزرگ از گوشت و از استخوان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
کابلشه
لغتنامه دهخدا
کابلشه . [ ب ُ ش َه ْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کابلشاه . رجوع به کابلشاه شود : فرومانده کابلشه از غم بدردز شیدسب کین کش بترسید مرد.(گرشاسب نامه ).
-
رذیة
لغتنامه دهخدا
رذیة. [ رَ ذی ی َ ] (ع ص ) مؤنث رَذی ّ. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ناقه ٔ فرومانده از رفتن و مذکر آن رَذی ّ. ج ، رَذایا. (از اقرب الموارد).ناقه ٔ لاغر از رفتن و فرومانده به راه که به شتران نمیتواند رسد. ج ، رَذایا...
-
ارذاء
لغتنامه دهخدا
ارذاء. [ اِ ] (ع مص ) هلاک کردن . هلاک ساختن . || در مشقت انداختن . || بیمار و سست گردانیدن . || ناقه ٔ رذیه (لاغر و فرومانده ) بکسی دادن . || لاغر و نزار گردانیدن . (منتهی الأرب ). لاغر کردن ستور چنانک از رفتن بازماند. (تاج المصادر بیهقی ). لاغر گر...