کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروخواندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فروخواندن
لغتنامه دهخدا
فروخواندن . [ ف ُ خوا /خا دَ ] (مص مرکب ) خواندن . قرائت کردن : بدو داد آن نامه ٔ پهلوان فروخواند آن خسرو خسروان .فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
فرو گفتن
لغتنامه دهخدا
فرو گفتن . [ ف ُ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) گفتن و برای دیگران بازگو کردن : اجازت رسید از سر راستان که دانا فروگوید آن داستان . نظامی .چون فروگفت هرچه دید همه وآنچه زآن بیوفا شنید همه . نظامی .مجنون چو حدیث خود فروگفت بگریست پدر بدانچه او گفت . نظامی .فروگ...
-
فرو
لغتنامه دهخدا
فرو. [ ف ُ ] (پیشوند، ق ) به معنی فرود. در زبان پهلوی فْرُت ، در پارسی باستان فْرَوَتا . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). فرود و زیر و تحت و پایین و شیب و نشیب و پست . (ناظم الاطباء). مقابل فرا و فراز به معنی بالا و بسوی بالا. این کلمه همواره بصورت ترکیب ...
-
راوی
لغتنامه دهخدا
راوی . (ع ص ، اِ) نگهبان اسبان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آب دهنده ٔ حیوانات . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی متعلق بکتابخانه ٔ مؤلف ). آب آورنده . ج ، روات . راوون : روی علی اهله یا روی لهم ؛ یعنی برای آنان آب آورد. (از اقرب الموارد). || نقل ...
-
یاسین
لغتنامه دهخدا
یاسین . (اِخ ) نام سوره ٔ سی و ششم از قرآن مجید، پس از «الفاطر» و پیش از «الصافات »، آن را 83 آیه است . در ابتدای آن ثنای رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و سلم مذکور است و نزد بعضی یاسین یکی از اسمای آن حضرت (ص ) است و در آن ناسخ و منسوخ نیست و نیز نوشته اند که ...
-
ای
لغتنامه دهخدا
ای . [ اَ / اِ ] (حرف ندا) کلمه ٔ ندا مانند: ای برادر، ای خدا، ای آقا. (ناظم الاطباء). حرف نداست نحو: ای ربی . (منتهی الارب ). کلمه ای که بدان کسی را خوانند : ای طرفه ٔ خوبان من ای شهره ٔ ری گپ را به سر درک بکن پاک از می . رودکی .ای مج کنون تو شعر من...
-
خواندن
لغتنامه دهخدا
خواندن . [ خوا / خا دَ ] (مص ) قرائت کردن . تلاوت کردن . (یادداشت بخط مؤلف ) : ای مج کنون تو شعر من از بر کن وبخوان از من دل و سگالش واز تو تن و زبان . رودکی .ببینم آخر روزی بکام دل خود راگهی ایارده خوانم شها گهی خرده . دقیقی .ای آن که جز از شعر و غ...
-
دهان
لغتنامه دهخدا
دهان . [ دَ ] (اِ) فم . (دهار) (ترجمان القرآن ). جوفی که در پایین صورت انسان و دیگر حیوانات واقع شده و از وی آواز و صوت خارج گشته و غذا و طعام را دریافت می کند. (ناظم الاطباء). قسمت مقدم و فوقانی لوله ٔ گوارشی که توسط لبها به خارج بازمی شود و در آن ا...