کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرماندهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرماندهی
لغتنامه دهخدا
فرماندهی . [ ف َ دِ ] (حامص مرکب ) فرمانده بودن : دردستانی کن و درماندهی تات رسانند به فرماندهی . نظامی .به فرمان بری کوش کآرد بهی که فرمان بری به ز فرماندهی . نظامی .به فرماندهی سر ندارد گران جهان را سپارد به فرمان بران . نظامی .به آزار فرمان مده بر...
-
جستوجو در متن
-
حکمرانی
لغتنامه دهخدا
حکمرانی . [ ح ُ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل حکمران . فرماندهی . حکومت .
-
فرمان رانی
لغتنامه دهخدا
فرمان رانی . [ ف َ ] (حامص مرکب ) فرمان روایی . فرماندهی .
-
امارت داشتن
لغتنامه دهخدا
امارت داشتن . [ اِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) فرمانروا بودن . امیر بودن . فرماندهی و سرداری .
-
کلنل
لغتنامه دهخدا
کلنل . [ ک ُ ل ُ ن ِ ] (فرانسوی ، اِ) کلونل . صاحب منصبی که بریک هنگ فرماندهی کند. سرهنگ . (فرهنگ فارسی معین ).
-
تمنداری
لغتنامه دهخدا
تمنداری . [ ت ُ م َ ] (حامص مرکب ) فرماندهی یک تمن لشکر. (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
سرلشکری
لغتنامه دهخدا
سرلشکری . [ س َ ل َ ک َ ] (حامص مرکب ) فرماندهی : رعیت نوازی و سرلشکری نه کاری است بازیچه و سرسری .سعدی .
-
لانسکنه
لغتنامه دهخدا
لانسکنه . [ ک ِ ن ِ ] (اِخ ) نامی است درقرن پانزدهم تفنگچیان مزدور آلمانی را که زیر بیرق ملی و تحت فرماندهی افسران همزبان خویش میجنگیدند.
-
خباسة
لغتنامه دهخدا
خباسة. [ خ ُ س َ ] (اِخ ) نام فرماندهی ازفرماندهان عبیدیین . (از منتهی الارب ) (متن اللغة).
-
حکومت کردن
لغتنامه دهخدا
حکومت کردن . [ ح ُ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فرماندهی کردن . || داوری کردن :کسان حکومت باطل کنند و پندارندکه حکم را همه وقتی ملازم است نفاذ. سعدی .|| سلطنت کردن .
-
دهی
لغتنامه دهخدا
دهی . [ دِ ] (حامص ) حاصل مصدر از ماده ٔ مضارع فعل دادن (= ده + ی ) و همیشه به صورت ترکیب بکار رود: فرماندهی . ناندهی . روزی دهی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دادن شود.
-
رساله داری
لغتنامه دهخدا
رساله داری . [ رِ ل َ / ل ِ ] (حامص مرکب ) فرماندهی و سرداری افواج سواره . (ناظم الاطباء). و رجوع به رساله و رساله دار شود.
-
سنوس
لغتنامه دهخدا
سنوس . [ س ِ ] (اِخ ) یکی از سرداران سپاه اسکندر مقدونی که در لشکرکشی با داریوش فرماندهی سپاه را به عهده داشت . رجوع به فهرست اعلام ایران باستان شود.
-
امغیشیا
لغتنامه دهخدا
امغیشیا. [ اَ / اُ ] (اِخ )جایی در عراق که در آن مسلمانان با فرماندهی خالدبن ولید با ایرانیان جنگیدند و پیروز شدند و مال فراوانی بدست اعراب افتاد. و رجوع به معجم البلدان شود.