کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرا دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فرا سر
لغتنامه دهخدا
فرا سر. [ ف َ س َ ] (حرف اضافه + اسم )بر سر. (آنندراج ). گرد سر. گرداگرد سر : بسکه از نرگس تو فتنه فزوده ست رواج دامن فتنه چو دستار فرا سر پیچم . ابونصر نصیرای بدخشانی (از آنندراج ).|| زیر سر : همانجا خفتی بر زمین و بالش فرا سر نه . (تاریخ بیهقی ). ر...
-
فرا چنگ آوردن
لغتنامه دهخدا
فرا چنگ آوردن . [ ف َ چ َ وَ دَ ] (مص مرکب ) در چنگ آوردن . (از آنندراج ). به چنگ آوردن : گر باشد چون شراره در سنگ چون آهنش آورم فرا چنگ . نظامی .بگفتا گر کسیش آرد فرا چنگ بگفت آهن خورد ور خود بود سنگ . نظامی .رجوع به فرا شود.
-
فرا دید آوردن
لغتنامه دهخدا
فرا دید آوردن . [ ف َ وَ دَ ] (مص مرکب ) پدید آوردن . (یادداشت بخط مؤلف ) : ایزدتعالی آنجا روشنائی فرا دید آورد. (تاریخ سیستان ).
-
فرا یاد آوردن
لغتنامه دهخدا
فرا یاد آوردن . [ ف َ وَ دَ ] (مص مرکب ) به یاد آوردن . و رجوع به یاد آوردن شود.
-
تنگ فرا گرفتن
لغتنامه دهخدا
تنگ فرا گرفتن . [ ت َف َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) مغموم شدن و بیزار گشتن و دلتنگ شدن . (ناظم الاطباء). رجوع به تنگ گرفتن شود.
-
واژههای همآوا
-
فرادادن
لغتنامه دهخدا
فرادادن . [ف َ دَ ] (مص مرکب ) به سویی متوجه کردن . پیش بردن گوش یا عضو دیگر را، چنانکه گوییم : گوش فرادادم . || شرح دادن و بیان کردن : تفصیل حال وی فرادهم . (تاریخ بیهقی ). || گردانیدن ونمودن : چون به وقت میعاد لشکر دیلم حمله بردند فایق پشت فراداد. ...
-
جستوجو در متن
-
مهاتاة
لغتنامه دهخدا
مهاتاة. [ م ُ ] (ع مص ) دادن . (منتهی الارب ). به کسی چیزی دادن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیزی فرا کسی دادن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
مراضعة
لغتنامه دهخدا
مراضعة. [ م ُ ض َ ع َ ] (ع مص ) فرزند را فا دایه دادن . (زوزنی ). فرزند را فرا دایه دادن . (تاج المصادر بیهقی ). بچه را به دایه دادن . (منتهی الارب ). به دایه سپردن شیرخواره را. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || شیر دادن کودک با کودک دیگر. (منتهی ...
-
مسابعة
لغتنامه دهخدا
مسابعة. [ م ُ ب َ ع َ ] (ع مص ) چیزی به هفته فرا دادن . (تاج المصادر بیهقی ). به هفته دادن . || جماع نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || فخر نمودن به کثرت جماع . || فحش گفتن و همدیگر را دشنام دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سِباع . و رجوع...
-
اساقة
لغتنامه دهخدا
اساقة. [ اِ ق َ ] (ع مص ) چاروا به کسی دادن برای راندن . دادن شتران کسی را: اسقته ابلاً؛ دادم او را شتران که میراند آنها را. (از منتهی الارب ). اشتر فرا کس دادن تا براند. (تاج المصادر بیهقی ). || راندن فرمودن . || دست پیمان راندن بسوی عروس . (منتهی ا...
-
استیسار
لغتنامه دهخدا
استیسار. [ اِ ] (ع مص ) بأسیری گردن دادن . گردن نهادن به اسیری . خویشتن فرا اسیری دادن . (تاج المصادر بیهقی ). || آسان داشتن . || آسان شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). آماده گشتن کار: استیسر له الأمر.
-
تکفیل
لغتنامه دهخدا
تکفیل . [ ت َ ] (ع مص ) پایندانی فرا کسی دادن . (تاج المصادر بیهقی ). کسی را پذیرفتاری کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پذیرفتاری دادن و پذیرانیدن و تیمارداری کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تکفل ش...
-
اسباع
لغتنامه دهخدا
اسباع . [ اِ ] (ع مص ) هفت عدد شدن قوم . هفت شدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). || هفتم به آب آمدن اشتر. || هفت ماهه زادن . (تاج المصادر بیهقی ). || صاحب رمه ٔ گرگ درآمده شدن . || به دایه دادن بچه را. (منتهی الارب ). فرزند فرا دایه دادن . (تا...