کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فراغة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فراغة
لغتنامه دهخدا
فراغة. [ ف َ غ َ ] (ع مص ) ناشکیبایی و بی آرامی . || فراخ شدن ضربت و طعنه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
فراغة
لغتنامه دهخدا
فراغة. [ ف ُ غ َ ] (ع اِ) آب مرد و آن نطفه است . (اقرب الموارد از لسان العرب ).
-
واژههای مشابه
-
فراغه
لغتنامه دهخدا
فراغه . [ ف َ غ ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش ابرقو شهرستان یزد، واقع در 25هزارگزی جنوب باختر ابرقو، متصل به جاده ٔ صدیق آباد به ابرقو. ناحیه ای است واقع در جلگه و معتدل که دارای 405 تن سکنه است . از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات ، پنبه و تره بار است ....
-
فراغه
لغتنامه دهخدا
فراغه . [ ف ُغ َ / غ ِ ] (اِ) قلم پاک کن . (آنندراج ). قطعه ای از ابریشم سیاه که قلم را بدان پاک کنند. (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
فراغت
لغتنامه دهخدا
فراغت . [ ف َ غ َ ] (ع مص ) پرداختن . فراغ . رجوع به فراغ شود. || (اِمص ) فرصت و مهلت . (ناظم الاطباء). مجال : دوست دیوانی را فراغت دیدار دوستان وقتی بود که از عمل فروماند. (گلستان ).|| آسایش و آرامی و استراحت . ضد گرفتاری از کار و شغل . (ناظم الاطبا...
-
جستوجو در متن
-
گردنه ٔ طاق سنگی
لغتنامه دهخدا
گردنه ٔ طاق سنگی . [ گ َدَ ن َ ی ِ س َ ] (اِخ ) گردنه ای است در راه یزد و سورمق میان فراغه و سورمق ، واقع در 245000هزارگزی یزد.
-
فراغ
لغتنامه دهخدا
فراغ . [ ف ُ ] (ع اِ)آب منی را گویند و آن آبی است که در هنگام احتلام و جماع و استمناء از مردم برآید. (برهان ). فُراغة. آب مرد و آن نطفه است . (اقرب الموارد از لسان العرب ).
-
سورمق
لغتنامه دهخدا
سورمق . [ م َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای دوازده گانه ٔ بخش مرکزی شهرستان آباده .حدود و مشخصات آن : از شمال ارتفاعات اعلا از خاور کوههای سیاه و فراغه ، از جنوب مزارع دهستان اقلید و دشت طغور، از باختر دهستان چنار و جلگه ٔ آباده . محصولات آن عبارتند ...
-
اغفال
لغتنامه دهخدا
اغفال . [ اِ ] (ع مص ) غافل یافتن کسی را و غافل خواندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). بی خبر یافتن کسی را.غافل نامیدن کسی را. غافل گردانیدن او را: اغفل فلاناً؛ اصابه غافلاً. سماه غافلاً. جعله غافلاً. (از متن اللغة). غافل نامیدن کسی را...
-
آک
لغتنامه دهخدا
آک . (اِ) بعض فرهنگ نویسان ما این صورت را آورده و بدان معنی آسیب ، آفت ، عاهت ، عیب ، عار و آهو و زشتی داده اند. و در کلمه ٔ ده آک ، صورتی از ضحّاک نیز می آورند که چون ضحّاک صاحب ده عیب : زشتی ، کوتاهی ، بیدادگری ، بیشرمی ، بسیارخواری ، بدزبانی ، درو...