اغفال . [ اِ ] (ع مص ) غافل یافتن کسی را و غافل خواندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). بی خبر یافتن کسی را.غافل نامیدن کسی را. غافل گردانیدن او را: اغفل فلاناً؛ اصابه غافلاً. سماه غافلاً. جعله غافلاً. (از متن اللغة). غافل نامیدن کسی را: اغفل فلاناً؛ سمیته غافلاً.(از اقرب الموارد). غافل کردن و غافل یافتن . (از تاج المصادر بیهقی ). غافل گردانیدن . (مؤید). غافل کردن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). || گذاشتن چیزی را. فراموش کردن . فراموش کنانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فروگذاشتن . (از منتخب بنقل غیاث اللغات ). بغفلت واگذاشتن چیزی را. فراموش کردن آن را: اغفل الشی ٔ؛ ترکه غفلاً، سها عنه . (متن اللغة). || بی خبر گردانیدن کسی را از چیزی : اغفله عن الشی ٔ؛ جعله یغفل عنه . (از متن اللغة). بیادداشت ماندن چیزی را: «اغفلت الشی ٔ اذا ترکته علی ذکر منک ». (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بی نشان کردن . (از ترجمان القرآن عادل بن علی ) (از تاج المصادر بیهقی ). بی نشان کردن ستور: اغفل الدابة لم یسمها. (از اقرب الموارد). بی نشان رها کردن ستور: اغفل الدابة؛ ترکها بلاسمة علیها. (از متن اللغة). || سؤال کردن بهنگام اشتغال و منتظر فراغ نشدن : اغفله ؛ سأله وقت شغله و لم ینتظر وقت فراغه . (از متن اللغة). || بی اعراب و نقطه گذاشتن کتاب را: اغفل الکتاب ؛ ترکه غیرمعجم . (از اقرب الموارد). || (حامص ) بی خبری . (از منتخب بنقل غیاث اللغات ). مأخوذ از تازی . غافل شدگی . غفلت کردگی و بغفلت گذرانی . فراموش کردگی . (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.