کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فراداشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فراداشتن
لغتنامه دهخدا
فراداشتن . [ ف َ ت َ ] (مص مرکب ) افراختن و بلند کردن . (ناظم الاطباء). || به سویی متوجه کردن . فراپیش بردن . رجوع به فرادادن شود. || نگه داشتن : چراغی فرا راه من دارید. (یادداشت بخط مؤلف ) : من آن شب در آن موضع حاضر بودم و شما را چراغ فرامیداشتم . ...
-
جستوجو در متن
-
اشتآء
لغتنامه دهخدا
اشتآء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گوش فراداشتن . (منتهی الارب ). شنفتن . || پیشی گرفتن . پیش رفتن .
-
اصاحة
لغتنامه دهخدا
اصاحة. [ اِ ح َ ] (ع مص ) گوش فراداشتن . || انتظار چیزی کردن . || ترسیدن . (منتهی الارب ) .
-
فراگوش داشتن
لغتنامه دهخدا
فراگوش داشتن . [ ف َ ت َ ] (مص مرکب ) گوش دادن و شنیدن . (ناظم الاطباء). این صورت مصدری درست به نظر نمی آید و ظاهراً آنچه در متون و تداول مردم است «گوش فراداشتن » است .
-
اذن
لغتنامه دهخدا
اذن . [ اَ ذَ ] (ع مص ) اِذن . اَذانت . || دانستن . || اباحة. (اقرب الموارد). || استماع . (اقرب الموارد). گوش داشتن . (زوزنی ). گوش فراداشتن .
-
نغوسه
لغتنامه دهخدا
نغوسه . [ن َ س َ / س ِ ] (اِمص ) تسکین دل شکسته دادن . نغوشه . (برهان قاطع) : صدر بزرگوار چو آن ظلم وی بدیدزن را نغوسه داد و به دل با فراغ کرد. سوزنی .|| دل کسی را از واهمه شکستن . نغوشه . (برهان قاطع). || گوش فراداشتن که بفهمد چه گوید. (رشیدی ). رجو...
-
استراق
لغتنامه دهخدا
استراق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دزدیدن . دزدیده کردن . (منتهی الارب ).- استراق سمع ؛ دزدیده گوش بداشتن . (زوزنی ). دزدیده گوش بسخن فراداشتن . گوش بسخن کسی داشتن . (غیاث ). گوش ایستادن . دزدیده گوش کردن . گوش داشتن پنهانی سخن کسی را. گوش دادن نهانی سخن کس...
-
اصاخة
لغتنامه دهخدا
اصاخة. [ اِ خ َ ] (ع مص ) گوش داشتن . یقال : اصاخ له ؛ ای استمع. (منتهی الارب ). استماع و اصغاء. (قطر المحیط) (اقرب الموارد). شنیدن و گوش داشتن . (آنندراج ). فانیوشیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گوش فراداشتن . شنفتن . گوش دادن . || اصاخه ٔ فلان...
-
انقاه
لغتنامه دهخدا
انقاه . [ اِ ] (ع مص ) برخیزانیدن از بیماری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). از بیماری به کردن . (مصادر زوزنی ). از بیماری ، کسی را عافیت دادن : انقهه اﷲ من مرضه . (از اقرب الموارد). || گوش فراداشتن . (یادداشت مؤلف ): انقه لی سمعک (بصیغه ...
-
چهار گوش شدن
لغتنامه دهخدا
چهار گوش شدن . [ چ َ / چ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) همه ٔ قوه ٔ شنوائی خود بکار بردن برای بهتر شنیدن سخن یا آوائی . گوش تیز کردن . به سخن یا آوایی گوش فراداشتن به نحوی که کوچکترین زیر و بم صوت و آوا شنیده شود و یا حرف و کلمه ای از کلام نشنیده نماند. گوش خ...
-
نیوشه
لغتنامه دهخدا
نیوشه . [ ش َ / ش ِ] (اِمص ) گوش بازی کردن . (لغت فرس اسدی ). گوش فراداشتن . (صحاح الفرس ) (نسخه ای از لغت فرس ). گوش فراداشتن سخن نهانی را. (اوبهی ). نیوش . گوش دادن سخن باشد. (نسخه ای از لغت فرس اسدی ). نیوشه آن باشد که چون دو کس با هم سخن کنند شخص...
-
نغوشه
لغتنامه دهخدا
نغوشه . [ ن ِ / ن َ ش َ / ش ِ ] (اِمص ) نغوسه . (برهان قاطع). رجوع به نغوسه شود. || گوش فرادادن به سخن دو کس که با هم آهسته حرف میزنند. (برهان قاطع). به معنی گوش فراداشتن که بینند چه سخن می گذرد. (فرهنگ خطی ). با نیوشه قیاس شود. (از حاشیه ٔ برهان قاط...
-
اصغا کردن
لغتنامه دهخدا
اصغا کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اصغا فرمودن . استماع کردن . شنودن گفتار کسی را. گوش فراداشتن بسخن کسی . گوش دادن بسخن کسی : امیر سیف الدوله آن نصیحت مقبول داشت و بسمع رضا اصغا کرد و بدان راضی و همدستان شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 855).بر چنین صاح...
-
ارعاء
لغتنامه دهخدا
ارعاء. [ اِ ] (ع مص ) رویانیدن گیاه . (تاج المصادر بیهقی ). چرانیدن ستور را: ارعی اﷲ الماشیة؛ یعنی برویاند خدای علف را تا بچرد آنرا ستور. (منتهی الأرب ). || ارعاء مکان ؛ چراگاه کردن جایی را. || گوش بکسی داشتن . (منتهی الأرب ). گوش فاداشتن .(زوزنی )...