کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاسد الا خلا ق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فاسد ساختن
لغتنامه دهخدا
فاسد ساختن . [ س ِ ت َ ] (مص مرکب ) تباه کردن . رجوع به تباه شود.
-
فاسد شدن
لغتنامه دهخدا
فاسد شدن . [ س ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تباه شدن . تباه گردیدن : ظن آن شخص فاسد شد و بازار اینان کاسد. (گلستان ). || گندیدن . رجوع به فاسد شود.
-
فاسد کردن
لغتنامه دهخدا
فاسد کردن . [ س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فاسدساختن . گندانیدن . رجوع به تباه و تباه ساختن شود.
-
فاسد گردانیدن
لغتنامه دهخدا
فاسد گردانیدن . [ س ِ گ َدَ ] (مص مرکب ) فاسد ساختن . فاسد کردن . گندانیدن .
-
ام فاسد
لغتنامه دهخدا
ام فاسد. [ اُم ْ م ِ س ِ ] (ع اِ مرکب ) موش . (از المرصع).
-
واژههای همآوا
-
فاسدالاخلاق
لغتنامه دهخدا
فاسدالاخلاق . [ س ِ دُل ْ اَ ] (ع ص مرکب ) زشتخوی . بدخوی . تبه خوی . (فرهنگ رازی ص 180).
-
جستوجو در متن
-
الا
لغتنامه دهخدا
الا. [ اَل ْ لا ] (ع ق ) حرف تحضیض و مختص به جمله ٔ فعلیه ٔ خبریه است . (منتهی الارب ).
-
الا و بلا
لغتنامه دهخدا
الا و بلا. [ اِل ْ لا وُ بِل ْ لا] (ق مرکب ) در تداول عامه بلاتخلف . حتماً. مسلماً: الا و بلا باید این کار بشود. رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
لاتثنی الا و قدتثلث
لغتنامه دهخدا
لاتثنی الا و قدتثلث . [ ت ُ ث َن ْ نا اِل ْ لا وَ ق َ ت ُ ث َل ْ ل َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) هیچ دوئی نیست که سه نشود.
-
الا و للا
لغتنامه دهخدا
الا و للا. [ اِل ْ لا وُ لِل ْ لا ] (ق مرکب ) در تداول عوام ، حتماً. لابد. بی چون و چرا: الا و للا همین را میخواهم که میخواهم . رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
بواقع
لغتنامه دهخدا
بواقع. [ ب َ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ باقعة. (یادداشت مؤلف ): ما فلان الا باقعة من البواقع. (اقرب الموارد).
-
حبجری
لغتنامه دهخدا
حبجری . [ ح َ ج َ را ] (اِخ ) آبی است به وادی ذوحبجری ، مر بنی عبس را، در وراء قطن شمالی . نصر گوید: حبجری ناحیتی به نجد است در اکناف شربة. عقبةبن سوداء درباره ٔ آن گوید : الا یا لقومی للهموم الطوارق و ربع خلا بین السلیل و ثاوق و طیر جرت بین العمیم و...
-
ذوالسویقتین
لغتنامه دهخدا
ذوالسویقتین . [ ذُس ْ س ُ وَ ق َ ت َ ] (اِخ ) مردی حبشی که در حدیث نام او آمده است : اترک الحبشة ماترکوکم فانّه لایستخرج کنزالکعبة، الا ذوالسویقتین .