کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فارسي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فارسی
لغتنامه دهخدا
فارسی . (اِ) در اصطلاح بنایان ، مقسمی . (از یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به مُقَسَّمی شود.- فارسی بریدن ؛ مقابل راسته بریدن . بریدن آهن و تیر است بطوری که مقطع عمود بر طول آن نباشد. مورب بریدن .
-
فارسی
لغتنامه دهخدا
فارسی . (اِخ ) (خلیج ...) رجوع به خلیج فارس و فارس و پارس شود.
-
فارسی
لغتنامه دهخدا
فارسی . (اِخ ) ابراهیم بن علی ، مکنی به ابواسحاق . از اعیان علم لغت و نحو بود. وی به بخارا آمد و مورد احترام واقع شد. فرزندان بزرگان و کاتبان به شاگردی نزد او رفتند و او تا پایان عمر در بخارا بود و در دیوان رسائل نیز سمتی داشت . شعر نیز میگفت . این ش...
-
فارسی
لغتنامه دهخدا
فارسی . (اِخ ) ابوالحسن عبدالغافربن اسماعیل . از علمای زبان عرب ، تاریخ و حدیث ، و اصلاً فارسی واز اهل نیشابور بود، سپس به خوارزم کوچ کرد و از آنجا به غزنین و هندوستان رفت و در نیشابور بسال 529 هَ . ق . درگذشت . از کتابهای او المفهم لشرح غریب مسلم ، ...
-
فارسی
لغتنامه دهخدا
فارسی . (اِخ ) حسن بن احمدبن عبدالغفار، مکنی به ابوعلی . اصلاً فارسی و در علم عربیت یکی از پیشوایان بود. در شهر فسا به سال 288 هَ . ق . متولد شد. در سال 307به بغداد آمد و از آنجا به شهرهای دیگر رفت و در 341 به حلب وارد شد و در آنجا مدتی در نزد سیف ال...
-
فارسی
لغتنامه دهخدا
فارسی . (اِخ ) دهی است از دهستان آل حرم بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 105 هزارگزی جنوب خاوری کنگان و 5 هزارگزی راه فرعی کنگان به لنگه واقع است . جلگه ای گرمسیر، مالاریایی و دارای 100 تن سکنه میباشد. آب آنجا از چاه تأمین میشود و محصول عمده ٔ آن غلات ...
-
فارسی
لغتنامه دهخدا
فارسی . (اِخ ) رجوع به سلمان فارسی شود.
-
فارسی
لغتنامه دهخدا
فارسی . (اِخ ) صاحب مرآةالخیال آرد: خواجه مجدالدین ، مردی فاضل وهنرمند بود و در روزگار خود به استعداد ظاهر و باطن نظیر نداشت . خوش نویس و خوشگوی و ندیم مجلس ملوک و حکام بودی و در دیار فارس و عراق هر کس را در شعر مشکلی افتادی بدو رجوع کردی . گویند هر ...
-
فارسی
لغتنامه دهخدا
فارسی . (اِخ ) مولای کنده . تابعی است . رجوع به ابوعمر الفارسی شود.
-
فارسی
لغتنامه دهخدا
فارسی . (اِخ ) نام قسمت اول از سه قسمت گُتی که تیره ای از شعبه ٔ شیبانی ایل عرب فارس است . رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 87 شود.
-
فارسی
لغتنامه دهخدا
فارسی . (ص نسبی ) منسوب به فارس که فارسیان و ممالک آنها باشد. (منتهی الارب ). معرب پارسی . || ایرانی . (حاشیه ٔ برهان چ معین : پارس ). فارس . عجم . رجوع به عجم وفارس شود. || پارسی . زبان فارسی ، که شامل سه زبان است : پارسی باستان ، پارسی میانه (پهلوی...
-
طین فارسی
لغتنامه دهخدا
طین فارسی . [ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بهترین وی سرخ بود و بشیرازی وی را گل سرشوی گویند و طبیعت وی سرد و خشک بود و درد شُش را ساکن گرداند. چون دو مثقال از وی استعمال کنندگویند مضر بود بمثانه و مصلح وی سرطانات بود. (اختیارات بدیعی ). گل شیرازی اس...
-
گلنار فارسی
لغتنامه دهخدا
گلنار فارسی . [ گ ُ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی از انار که گل آن صدبرگ و بغایت سرخی و کلانی بمقدار گل صدبرگ باشد. (غیاث ) (آنندراج ). نوعی از انار است که سوای گل ثمری ندارد مگر گل آن کلان و صدبرگ میباشد برابر گل ... (غیاث ) .
-
نظام فارسی
لغتنامه دهخدا
نظام فارسی . [ ن ِ م ِ ] (اِخ ) رجوع به نظام الدین هبةاﷲ شود.
-
زیاد فارسی
لغتنامه دهخدا
زیاد فارسی . [ دِ ] (اِخ ) رجوع به زیادیان شود.