فارسی . (اِخ ) صاحب مرآةالخیال آرد: خواجه مجدالدین ، مردی فاضل وهنرمند بود و در روزگار خود به استعداد ظاهر و باطن نظیر نداشت . خوش نویس و خوشگوی و ندیم مجلس ملوک و حکام بودی و در دیار فارس و عراق هر کس را در شعر مشکلی افتادی بدو رجوع کردی . گویند هر روز خواجه مجدالدین با اتابک سعدبن ابوبکر زنگی نرد باختی ، آخر اتابک ترک بازی نرد کرد و مدت یک سال بر آن حال بگذشت . خواجه مجدالدین این قطعه نظم کرده نزد اتابک فرستاد:
خسروا داشت عطای تو مرا پار چنانک
کآن نیارست زدن لاف ز هستی با من
تا تو برداشتی اکنون ز سرم دست کرم
میزند از سر کین تیغ دودستی با من
یاد میدارم از آن شب که به من میگفتی
عمر باقی بنشین خوش چو نشستی با من
آن شب آن بودکه در سر هوس نردت بود
نرد من بردم و عمدا تو شکستی با من
اتابک این بیت بر پشت رقعه نوشته فرستاد:
از خزّهای مصری یک خزّ والف دینار
بی لعب نردکردم هر سال بر تو اقرار.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.