کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاداشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فاداشتن
لغتنامه دهخدا
فاداشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) واداشتن . بازداشتن و نگاه داشتن . || روبرونمودن . (ناظم الاطباء). رجوع به فا و واداشتن شود.
-
جستوجو در متن
-
فا
لغتنامه دهخدا
فا. (حرف اضافه ) کلمه ای بمعنی «با» باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). مانند: فا او گفت ، فا او رفت ؛ یعنی با او گفت و با او رفت . (برهان ). || گاهی بمعنی «به » بکار میرود مانند: «فا او داد»؛ یعنی «به او داد». (برهان ). یا «فارسم » بجای «برسم » : سیمرغ و...
-
ارعاء
لغتنامه دهخدا
ارعاء. [ اِ ] (ع مص ) رویانیدن گیاه . (تاج المصادر بیهقی ). چرانیدن ستور را: ارعی اﷲ الماشیة؛ یعنی برویاند خدای علف را تا بچرد آنرا ستور. (منتهی الأرب ). || ارعاء مکان ؛ چراگاه کردن جایی را. || گوش بکسی داشتن . (منتهی الأرب ). گوش فاداشتن .(زوزنی )...
-
مراعاة
لغتنامه دهخدا
مراعاة. [ م ُ ] (ع مص ) (از «ر ع ی ») به نیک نظر نگریستن کسی را. (منتهی الارب ). با نظر مساعد و خوب در کار و حق کسی نگریستن . منه : مراعاة الحقوق . (از متن اللغة). به نیک خواهی ملاحظه کردن و نظر کردن در کسی . (از اقرب الموارد). || دیدن پایان کار را. ...