کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غوک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غوک
لغتنامه دهخدا
غوک . (اِ) جانوری است که در آب و زمین نمناک میماند، بعربی ضِفدِع (ضَفدَع ) گویند. (آنندراج ). حیوان کوچکی ذوالحیاتین که وزغ و چغر وچغز نیز گویند و به ترکی قرباغه نامند. (از ناظم الاطباء). جانوری است که در آب و خشکی هر دو زندگی کند.(فرهنگ نظام ). تلفظ...
-
غوک
لغتنامه دهخدا
غوک . [ غ َ وَ ] (اِ) زمین کنده و عمیق . مبدل گَوَک . (آنندراج ). گودال . رجوع به گو و گوک شود.
-
واژههای مشابه
-
غوک جامه
لغتنامه دهخدا
غوک جامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) چیزی سبز باشد شبیه به ابریشم که بر روی آب و جوی و حوض بهم رسد. جامه ٔ غوک . (از آنندراج ). چغزلاوه . طُحلُب .خزه . بزغسمه . جل وزغ . (برهان قاطع). چیزی سبز شبیه ابریشم که در روی آب بهم رسد و وزغ در آن پنهان گردد.چُ...
-
غوک چوب
لغتنامه دهخدا
غوک چوب . (اِ مرکب ) دو چوب باشد که کودکان بدان بازی کنند، یکی به مقدار یک وجب ، و دیگری دراز به مقابل یک گز، و آن را در بعضی ولایات دسته چلک و چالیک نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). دو چوب باشد یکی کوتاه بقدر یک قبضه و دیگری دراز بمقدار سه وجب . (برهان...
-
غوک ناک
لغتنامه دهخدا
غوک ناک . (ص مرکب ) (از: غوک ، قورباغه + ناک ، پسوند اتصاف ) آنجا که دارای غوک بود. آنجا که قورباغه دارد. دارای غوک . دارای وزغ . باقورباغه : ضَفْدَع َ الماء؛ غوک ناک گردید آب . (منتهی الارب ).
-
جامه ٔ غوک
لغتنامه دهخدا
جامه ٔ غوک . [ م َ / م ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چیزی باشد سبز شبیه به ابریشم که در روی آب بهم میرسد. (برهان ). گیاهی است سبز که در آب روید و آنرا چغزواره و سرند نیز نامند. (شرفنامه ٔ منیری ). سبزیی باشد شبیه به ابریشم که بر روی آب و جوی و حوض...
-
غوک چوب باختن
لغتنامه دهخدا
غوک چوب باختن . [ ت َ] (مص مرکب ) الک دولک بازی کردن : قَلْو؛ غوک چوب باختن . (منتهی الارب ). رجوع به الک دولک و غوک چوب شود.
-
غوک چوب زدن
لغتنامه دهخدا
غوک چوب زدن . [ زَ دَ ](مص مرکب ) الک دولک بازی کردن : اِترار؛ غوک چوب زدن کودک . (منتهی الارب ). رجوع به غوک چوب و الک دولک شود.
-
جستوجو در متن
-
غجموک
لغتنامه دهخدا
غجموک . [ غ َ ] (اِ) وزغ . وزق . غوک . (برهان قاطع). رجوع به غوک شود.
-
غوق
لغتنامه دهخدا
غوق . (اِ) به معنی غوک است . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به غوک شود.
-
کلااو
لغتنامه دهخدا
کلااو. [ ک َ / ک ُ ] (اِ) وزق و غوک . (برهان ) (آنندراج ). وزغ و غوک . (ناظم الاطباء).
-
غوکان
لغتنامه دهخدا
غوکان . (اِ) وزغ . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). || ج ِ غوک . وزغان . (ناظم الاطباء). رجوع به وزغ ، غوک و قورباغه شود.
-
شرنوغ
لغتنامه دهخدا
شرنوغ . [ ش ُ ] (ع اِ) غوک کوچک . (ناظم الاطباء). غوک . (منتهی الارب ) (آنندراج ).