کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلیواج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غلیواج
لغتنامه دهخدا
غلیواج . [ غ َ لی ] (اِ) مرغ گوشت ربا را گویند که زغن باشد و او شش ماه نر و شش ماه ماده میباشد و بعضی گویند یک سال نر و یک سال ماده است . (برهان قاطع). جزو اول این کلمه غل (کل ) است و در لهجه ٔ طبری گل بمعنی موش آمده . و این مرغ را موش گیر نیزگویند. ...
-
جستوجو در متن
-
غلیو
لغتنامه دهخدا
غلیو. [ غ َ وْ ] (اِ) غلیواج . غلیواژ. پند. زغن .گوشت ربا. خاد. رجوع به غلیواج ، غلیواژ و زغن شود.
-
چنگلاهی
لغتنامه دهخدا
چنگلاهی . [ چ َ ] (اِ) پرنده ای است که غلیواج گویند و بجای های «هوز» های «حطی » و نون هر دو بنظر آمده است . (برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). رجوع به غلیواج شود.
-
خلیواج
لغتنامه دهخدا
خلیواج . [ خ َ لی ] (اِ) زغن را گویند. غلیواج . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به زغن و غلیواج شود.
-
کلیواج
لغتنامه دهخدا
کلیواج . [ ک َ لی ] (اِ) بر وزن و معنی غلیواج است که خاد و زغن باشد. (برهان ) (آنندراج ). اسم فارسی حداة و به فارسی غلیواج نیز نامند. کلیواز. (فهرست مخزن الادویه ). کلیواژ. غلیواج . زغن . (ناظم الاطباء). غلیواژ. کلیواژ. زغن . (فرهنگ فارسی معین ). و ر...
-
کلیواژ
لغتنامه دهخدا
کلیواژ.[ ک َ لی ] (اِ) بر وزن و معنی غلیواج است که زغن باشد و آن را مرغ گوشت ربا هم می گویند. (برهان ) (آنندراج ). اسم فارسی حداة است و به فارسی غلیواج نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه ). کلیواج . غلیواج . زغن . (ناظم الاطباء). و رجوع به کلیواج و غلیوا...
-
ویش
لغتنامه دهخدا
ویش . [ ] (اِ) موش گیر. (نسخه ای از فرهنگ اسدی ). غلیواج . زغن .
-
جنگلانی
لغتنامه دهخدا
جنگلانی . [ ج َ ] (اِ) غلیواج . (ناظم الاطباء). جنگلاهی . رجوع به جنگلاهی شود.
-
تولیگان
لغتنامه دهخدا
تولیگان . (اِ) زغن و غلیواج . (ناظم الاطباء). رجوع به تولیگن شود.
-
لولا
لغتنامه دهخدا
لولا. [ ل َ / لُو ] (اِ) غلیواج باشد و آن را خاد و زغن نیز گویند. (جهانگیری ).
-
تواکن
لغتنامه دهخدا
تواکن . [ ت َ ک ُ ] (اِ)غلیواژ. (آنندراج ). زغن و غلیواج . (ناظم الاطباء).
-
خراد
لغتنامه دهخدا
خراد. [ خ َ ] (اِ) غلیواج . (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). زغن .
-
جول
لغتنامه دهخدا
جول . (اِ) بر وزن غول ، غلیواج را گویند. (برهان ). چالقان . حکیم مؤمن در تحفه ، چالقان را اسم ترکی حداة دانسته که غلیواج است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین از واژه نامه ص 270).
-
لوه
لغتنامه دهخدا
لوه . [ ل َ وَ ](اِ) زغن . غلیواج . || به لغت هندی پرنده ای باشد شبیه به تیهو که آن را شکار کنند. (برهان ).