کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غلیل
لغتنامه دهخدا
غلیل . [ غ َ ] (ع اِمص ) تشنگی ، یا سوزش آن . سوزش شکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عطش ، یا شدت عطش و یا حرارت آن . (از اقرب الموارد). سوزش درون . || (اِ) کینه و دشمنی . || خسته ٔخرما با سپست کوفته بجهت ستور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) . هسته ٔ خرما ...
-
غلیل
لغتنامه دهخدا
غلیل . [ غ ُ ] (اِ) گلوله ٔ کمان گروهه . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
غلیل باز
لغتنامه دهخدا
غلیل باز. [ غ ُ ] (نف مرکب ) کسی که مشق کمان گروهه کند. (ناظم الاطباء). رجوع به غُلیل شود.
-
غلیل بازی
لغتنامه دهخدا
غلیل بازی . [ غ ُ ] (حامص مرکب ) مشق با کمان گروهه . (ناظم الاطباء). عمل غلیل باز. رجوع به غُلیل شود.
-
واژههای همآوا
-
قلیل
لغتنامه دهخدا
قلیل . [ ق َ ] (ع ص ) پست قامت لاغر. || کم و اندک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یسیر. نزر. واحد و جمع در این یکسان بود. (مهذب الاسماء). ج ، قلیلون و اَقِلاّء و قُلَل و قُلُلون . (منتهی الارب )(اقرب الموارد): و اذکروا اذ انتم قلیل . (قرآن 26/8) و ق...
-
جستوجو در متن
-
غلال
لغتنامه دهخدا
غلال . [ غ ُ ] (ع اِ) ج ِ غَلیل . (منتهی الارب ). رجوع به غلیل شود.
-
غلوله کمان
لغتنامه دهخدا
غلوله کمان . [ غ ُ ل َ / ل ِ ک َ ] (اِ مرکب ) کمانی که به هند غلیل گویندش . (آنندراج ).
-
غلان
لغتنامه دهخدا
غلان . [ غ ُل ْ لا ] (ع اِ) ج ِ غال ّ. (منتهی الارب ). رستنگاههای سلم و طلح و آن وادیهای غامضی است در زمین ، و درختان دارد، واحد آن غال ّ و غَلیل است . رجوع به غال و غلیل شود. || گیاهی است و یکی آن غال ّ است . (از اقرب الموارد). رجوع به غال ّ شود.
-
جراوی
لغتنامه دهخدا
جراوی . [ ج َ ] (اِخ ) در بیت زیر بظاهر جمع جروی است که نام چاههایا آبهایی است در راه شام یا در جبلین : الا لااری ماء الجراوی شافیاًصدای ولو روّی غلیل الرکائب .(از معجم البلدان ) (از مراصد الاطلاع ).رجوع به جروی شود.
-
غلیلة
لغتنامه دهخدا
غلیلة. [ غ َ ل َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث غَلیل . (اقرب الموارد). رجوع به غلیل شود. || زره یا میخ که حلقه های زره را فراگیرد. (منتهی الارب ). واحدة الغلائل ، و هی الدروع او مسامیرها لجامعة بین رؤوس الحلق . (اقرب الموارد). || بطینه که زیر زره پوشند. ج ، غ...
-
کنده
لغتنامه دهخدا
کنده . [ ک َ دَ ] (اِخ ) ناحیه ای است به خجند که زنانش به حسن و جمال موصوف اند. (منتهی الارب ) : الاهل الی اکناف کوفة عودةتبل غلیل الشوق قبل مماتی و هل اغتدی بین الکناس و کندةاسح علی تلک الربی عبراتی .(از تاریخ جهانگشا ج 2 ص 23).
-
سپست
لغتنامه دهخدا
سپست . [ س ِ پ ِ / س َ پ ِ ] (اِ) مخفف اسپست ، و آن گیاهی باشد بغایت نرم و املس که چاروا را خوردن آن فربه سازد و بعربی فصفصه و بترکی یونجه خوانند. (برهان ) (آنندراج ). گیاهی است که تنه ندارد و بتازیش رطبةخوانند و آن را چاروا خورند مانند خوید. (شرفنام...