کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غضوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غضوب
لغتنامه دهخدا
غضوب . [ غ َ ] (اِخ ) نام زنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم امراءة. (اقرب الموارد).
-
غضوب
لغتنامه دهخدا
غضوب . [ غ َ ] (ع ص ) خشمگین . (دهار). خشمناک . مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (منتهی الارب ). بسیار غضبناک و خشمگین . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پرخشم : رکن الدوله را چنان غضوب و حقود بگذاشتند تا... (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 90). || ترشروی از ناقه . (...
-
جستوجو در متن
-
خشمگن
لغتنامه دهخدا
خشمگن . [ خ َ /خ ِ گ ِ ] (ص مرکب ) غضبان . غضبناک . خشمگین . غضوب . خشمین . خشم آلود. غضب آلود. ساخط. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
غضبناک
لغتنامه دهخدا
غضبناک . [ غ َ ض َ ] (ص مرکب ) خشمگین . (آنندراج ). خشمناک . (ناظم الاطباء). غضوب . غضبان . ذامر. (منتهی الارب ) : غضبناک و خونریز و گستاخ چشم خدای آفریدش ز بیداد و خشم .نظامی .
-
خشمن
لغتنامه دهخدا
خشمن . [ خ َ / خ ِ م ِ ] (ص مرکب ) غضبناک . خشمناک . خشمگین . (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). غضبان . غضوب . آرغده . خشمین . (یادداشت بخط مؤلف ) : گاه تو خوش طبع و گهی خشمنی سیرت این چرخ همین سیرت است .ناصرخسرو.
-
غراشیده
لغتنامه دهخدا
غراشیده . [ غ َ دَ ] (ن مف ) خراشیده . (برهان قاطع). || قهرآلود و خشمناک ، و به این معنی غرانیده هم به نظر آمده است که به جای شین نون باشد. (برهان قاطع). خشم گرفته . (صحاح الفرس ) (فرهنگ اسدی ) (اوبهی ). خشم آلود و تند. (فرهنگ رشیدی ) : درآمد ز درگاه...
-
خشمگین
لغتنامه دهخدا
خشمگین . [ خ َ /خ ِ ] (ص مرکب ) غضبناک . آنکه پر از خشم و قهر باشد. (ناظم الاطباء). غراشیده . آرغده . تر. مُغضِب . خشمن . خشمین . خشمگین . تافته . آلغَدَه . ساخط. آشفته . برآشفته . غَضوب . غضبان . خشمناک . غاضب . غضبی . غضب آلود. حنیق .حانق . مُتِغَی...
-
غضبان
لغتنامه دهخدا
غضبان . [ غ َ ] (ع ص ) خشمناک . ج ، غضاب ، غَضبی ̍، غَضابی ̍، غُضابی ̍. (منتهی الارب ). صفت مشبهه از غضب به معنی قهرناک و خشمناک . (غیاث اللغات ). خشمگین . (مهذب الاسماء). قهرآلود و خشمگین و غضبناک . (ازبرهان قاطع). غضوب . رجوع به غضب شود : و لمّا رج...
-
پرخشم
لغتنامه دهخدا
پرخشم . [ پ ُ خ َ ] (ص مرکب ) غضبناک . خشمناک . غضوب : سواران چو شیران جسته ز غارکه باشند پرخشم روز شکار. فردوسی .سیه چشم و پرخشم ونابردبارپدر بگذرد او بود شهریار. فردوسی .همی بود ترسان ز آزار شاه جهاندار پرخشم واو بی گناه . فردوسی .جهاندار پرخشم و پ...
-
خشمناک
لغتنامه دهخدا
خشمناک . [ خ َ / خ ِ ] (ص مرکب ) عصبانی . خشمگین . (ناظم الاطباء). خشمین . خشمن . غضبناک . خشمگین . غاضب . مغضب . غضبان . غضوب . غضبی . دژم . آلغده . آرغده . ثَعلول . (یادداشت بخط مؤلف ) : سپهدار گردنکش و خشمناک همی خون شود زیر او تیره خاک . فردوسی ...
-
خارجه
لغتنامه دهخدا
خارجه . [ رِ ج َ ] (اِخ ) نام مردی بوده است .حکایت است که خارجه یکی از معتبران رؤسا و منعمان کدخدایان اصفهانی بود بسبب آنکه تمامت مال و منال و ضیاع و عقارات بغصب و تعدی از دست او انتزاع نموده بودند در پی رکن الدوله افتاد و مصاحب او روی به ری نهاد تا...
-
ورید
لغتنامه دهخدا
ورید. [ وَ ] (ع اِ) آن رگ از بدن انسان و دیگر حیوانات که جهنده نباشد. (ناظم الاطباء). || رگ گردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، اَورِدَة، ورود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). وُرُد. (اقرب الموارد). هر رگ که از جگر ...
-
تند
لغتنامه دهخدا
تند. [ ت ُ ] (ص ، ق ) مرادف تیز باشد. (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). تیز و برنده . (ناظم الاطباء). بران . مقابل کند:شمشیری تند. تیغی تند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دکتر معین در حاشیه ٔ برهان آرد: اوستا: تونت ،...
-
ظهیرالدین
لغتنامه دهخدا
ظهیرالدین . [ ظَ رُدْ دی ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن الامام ابوالقاسم زیدبن محمدبن الحسین البیهقی . او یکی از علمای مشهور قرن ششم هجری است ، و در حدود سنه ٔ 490 هَ . ق . متولد شده و در سنه ٔ 565 هَ . ق . وفات یافته است و معاصر محمدبن عبدالکریم شهرستانی ...