کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غصه کاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
غم و غصه
لغتنامه دهخدا
غم و غصه . [ غ َ م ُ غ ُص ْ ص َ / ص ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اندوه و ملالت . حزن . رجوع به غم و به غصه شود.
-
غصه مرگ شدن
لغتنامه دهخدا
غصه مرگ شدن . [ غ ُص ْص َ / ص ِ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مردن به سبب اندوه .
-
غصه ناک شدن
لغتنامه دهخدا
غصه ناک شدن . [ غ ُص ْ ص َ / ص ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غمناک و دلتنگ شدن : شَرَق ؛ غصه ناک شدن ، و منه شرق صدره ؛ ای ضاق . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
غم سوز
لغتنامه دهخدا
غم سوز. [ غ َ ] (نف مرکب ) آن که یا آنچه غم و اندوه را ببرد. غمزدا : گرچه غم سوز و غصه کاه است او [ شراب ]زو مخور کآب زیرکاه است او.اوحدی .
-
جامه ٔ کاغذین
لغتنامه دهخدا
جامه ٔ کاغذین . [ م َ / م ِ ی ِ غ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )جامه ای که از کاغذ سازند. مرحوم دهخدا در امثال و حکم آورده اند: چنانکه از اشعار ذیل برمی آید گویا پوشیدن جامه ٔ کاغذین و نوشتن موضوع دادخواهی بر آن به نشانه ٔ استغاثه و تظلم پیشتر در ایران ...
-
گلشن
لغتنامه دهخدا
گلشن . [ گ ُ ش َ ] (اِ مرکب ) جای گل و این مرکب است از گل و شن که کلمه ٔ نسبت است . (غیاث ) (آنندراج ). مرادف گلستان . (آنندراج ). گلزار. (صحاح الفرس ) : نبید روشن چو ابر بهمن بنزد گلشن چرا نباری . رودکی .سروبنان کنده و گلشن خراب لاله ستان خشک و شکست...
-
غم خوردن
لغتنامه دهخدا
غم خوردن .[ غ َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) اندوه خوردن . غم بردن . غم کشیدن . انده کشیدن . غصه خوردن : که چون باد بر ما همی بگذردخردمند مردم چرا غم خورد. فردوسی .غمی بسیار خوردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 458).مخور غم فراوان ز روی خردکه کمتر زید آنکه ...
-
آب
لغتنامه دهخدا
آب . (اِ) (اوستائی آپ ap، سانسکریت آپ َ apa، پارسی باستانی آپی api، پهلوی آپ ap) مایعی شفاف بی مَزه و بوی که حیوان از آن آشامد و نبات بدان تازگی و تری گیرد. و آن یکی از چهار عنصر قدماست و به عربی آن را ماء و بلال خوانند. و ابوحیّان و ابوالحیوة و ابوا...
-
شگفت
لغتنامه دهخدا
شگفت . [ ش ِ گ ِ / گ ُ] (اِ) تعجب . تحیر. (ناظم الاطباء). تعجب . (برهان ). تعجب و حیرت است و با لفظ دیدن و بودن و داشتن مستعمل . (آنندراج ) : به شگفتم از آن دو کژدم تیزکه چرا لاله اش به جفت گرفت . خسروی .در آن خانه شد پهلوان از شگفت بسی پیش یزدان نیا...
-
میان
لغتنامه دهخدا
میان . (اِ، ق ) وسط هر چیز مانند میان مجلس و میان شهر یا میان باغ و امثال آن .(از انجمن آرا). وسط چیزی . (آنندراج ) (غیاث ). در مقابل کنار باشد و به عربی وسط گویند. (از برهان ). بین . (ترجمان القرآن جرجانی ). آن جایی از درون هر سطحی که از کنارهای آن ...
-
سر
لغتنامه دهخدا
سر. [ س َ ] (اِ) پهلوی «سر» ، اوستا «سره » «بارتولمه 1565» «نیبرگ 202»، در پهلوی «اسر» (بی سر، بی پایان )، هندی باستان «سیرس » (رأس )، ارمنی «سر» (ارتفاع ، نوک و قله ، نشیب )، کردی ، افغانی ، بلوچی و سریکلی «سر» ، استی «سر» ، وخی ، سنگلیچی و منجی «س...
-
بار
لغتنامه دهخدا
بار. (اِ) پشته ٔ قماش و خروار و آنچه بر پشت توان برداشت . (برهان ). پشتواره است و آن پشته ها باشد کوچک از هیزم و علف و غیره که بر پشت بندند. کاره . (برهان : کاره ).حمل و بسته و هر چیز که برای حمل کردن فراهم کنند. (ناظم الاطباء). چیزی که بر سر و پشت و...
-
رسیدن
لغتنامه دهخدا
رسیدن . [ رَ / رِ دَ ] (مص ) آمدن . (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 12) (فرهنگ فارسی معین ) (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). آمدن کسی به جایی . قدوم . ورود: رسیدن به خیر؛ خیرمقدم . (یادداشت مؤلف ). در آمدن . (فرهنگ فارسی معین )(ناظم الاطباء) (از حاشیه ٔ...
-
دادن
لغتنامه دهخدا
دادن . [ دَ ] (مص ) اسم مصدر آن دهش است . اعطاء. (ترجمان القرآن ). ایتاء. (ترجمان القرآن ). مقابل ِ گرفتن . در اختیار کسی گذاردن بدون برگرداندن . تسلیم کسی کردن چیزی را. ارزانی داشتن چیزی بکسی . منح . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). اکاحة. مقاوا...