کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غسانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غسانی
لغتنامه دهخدا
غسانی . [ غ َ س ْ سا ] (اِخ ) (متوفی به سال 218 هَ . ق .) عبدالاعلی بن مسهربن عبدالاعلی غسانی دمشقی ، مکنی به ابومسهر. از سعیدبن عبدالعزیز تنوخی و یحیی بن حمزة حضرمی و مالک بن انس و عبداﷲبن علاء و جز آنان سماع کرد، و یحیی بن معین و محمدبن عبدالملک بن...
-
غسانی
لغتنامه دهخدا
غسانی . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) (متوفی بعد از 600 هَ . ق .) عبدالمنعم بن عمر، مکنی به ابوالفضل جیلانی اندلسی . از مشاهیر ادبا و اطبای اندلس بود. در کحالی و طبابت مهارتی به سزا و در فنون شعر و ادب دستی توانا داشت . او به شام رفته و در مدح صلاح الدین ایوب...
-
غسانی
لغتنامه دهخدا
غسانی . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) (متوفی به سال 636 هَ . ق .) محمدبن علی بن خضر، مکنی به ابوعبداﷲ و ابن عسکر، نحوی لغوی و مورخ . وی از افاضل قرن هفتم هجری قمری است و در فنون مذکور مصنفاتی دارد از قبیل ، الاربعون حدیثاً، التکمیل و الاتمام لکتاب التحریف و ا...
-
غسانی
لغتنامه دهخدا
غسانی . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) (متوفی به سال 695 هَ . ق .). یوسف بن عمربن علی بن رسول ، ملقب به ملک مظفر اشرف . او پادشاه یمن بود. او راست : «المعتمد فی مفردات الطب ». و در کشف الظنون «المعتمد فی الادویة المفردة» آمده است . آغاز آن : الحمدﷲ الذی اوجد ا...
-
غسانی
لغتنامه دهخدا
غسانی . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) ابراهیم بن هشام بن یحیی بن یحیی غسانی ، دمشقی حفید یحیی بن یحیی ، از اهل دمشق بود. او از پدرش و سعیدبن عبدالعزیز و عبدالصمدبن عیاض اسکندرانی روایت کرد. (از انساب سمعانی ورق 409 الف ).
-
غسانی
لغتنامه دهخدا
غسانی . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) ابراهیم بن طلحة بن ابراهیم بن محمدبن غسان بصری حافظ غسانی . اومنسوب به جد اعلای خود از اهل بصره است ، و حافظ و بسیارحدیث بود. از ابویعقوب اسحاق بجیرمی و ابوالعباس احمدبن عبدالرحمن خارکی و ابوالقاسم عبیداﷲبن محمدبن بابویه ...
-
غسانی
لغتنامه دهخدا
غسانی . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) احمدبن علی بن ابراهیم بن غسانی ، مکنی به ابوالحسین .رجوع به ابن زبیر ابوالحسین و به قاموس الاعلام شود.
-
غسانی
لغتنامه دهخدا
غسانی . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) حارث بن جبلةبن حارث . رجوع به حارث بن جبلة شود.
-
غسانی
لغتنامه دهخدا
غسانی . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) حسن بن علی بن ابراهیم بن زبیر، مکنی به ابومحمد و ملقب به قاضی مهذب الدین . اوبرادر احمدبن علی بن ابراهیم (متوفی به سال 563 هَ .ق .) بود و با اینکه در دانش به پایه ٔ برادرش نمیرسید اما در شعر بر وی برتری داشت . این دو بیت ...
-
غسانی
لغتنامه دهخدا
غسانی . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) سعدبن محمدبن صبیح ، ملقب به استاد و مکنی به ابوعثمان . او از بلده ٔ قیروان و از قبیله ٔ غسان و از اعلام علمای عربیت و نحوی و ادیب متفنن بود. وی از تقلید بسیار نکوهش میکرد و میگفت : آن ناشی از قلت عقل و دنأت همت است . از ...
-
غسانی
لغتنامه دهخدا
غسانی . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) محمدبن احمدبن محمدبن جمیع غسانی صیدانی یا صیداوی . او از اهل صیدا بود. به دیار مصر و عراق و بلاد فارس و اهواز سفر کرد، و از شیوخ آن نواحی روایتهای بسیار نقل کرد. پسرش ابوالحسن و همچنین ابوسعد احمدبن محمدبن عبداﷲ مالینی صو...
-
غسانی
لغتنامه دهخدا
غسانی . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) مرفدةبن قضاعة. او از اهل شام بود، و از اوزاعی و سعیدبن عبدالعزیز روایت کند، و هشام و ابن عمار از وی روایت کنند. (از انساب سمعانی ورق 357ب ).
-
غسانی
لغتنامه دهخدا
غسانی . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) مملوک ، مکنی به ابومحمد، شاعری مقل است . (فهرست ابن الندیم ).
-
غسانی
لغتنامه دهخدا
غسانی . [ غ َس ْ سا ] (اِخ )یحیی بن یحیی غسانی . قاضی دمشق . او از سعیدبن مسیب وعروةبن زبیر و عمرة بنت عبدالرحمن و دیگران روایت کرد، و محمدبن اسحاق و سفیان بن عیینه و پسرش هشام بن یحیی از وی روایت کردند. وی از ثقات به شمار می آید و ثقة یحیی بن معین ا...
-
غسانی
لغتنامه دهخدا
غسانی . [ غ َس ْ سا ] (ص نسبی ) منسوب به غسان . رجوع به غسان شود.- ملوک غسانی ؛ رجوع به غسانیان شود.|| (ع ص ) نیک . نیکوروی و خوب صورت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بسیار زیبا. (از اقرب الموارد).