کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غساله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
غسالة
لغتنامه دهخدا
غسالة. [ ] (ع اِ) چوبک . اشنان . (دزی ج 1 ص 6).
-
غسالة
لغتنامه دهخدا
غسالة. [ غ َس ْ سا ل َ ] (ع ص ) صیغه ٔ مبالغه از غَسل .مؤنث غسال . زن شوینده . || زن مرده شوی .- ثلاثه ٔ غساله ؛ سه جام می که پس از خواب شب بامدادان نوشند. رجوع به ثلاثه ٔ غسالة شود : ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرودوین بحث با ثلاثه ٔ غساله میرود.حا...
-
غسالة
لغتنامه دهخدا
غسالة. [ غ ُ ل َ ] (ع اِ) آب دست و روی شسته . یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ): غسالةالشی ٔ؛ ماؤه الذی یغسل به . (اقرب الموارد). آبی که بدان روی و دست شویند. (غیاث اللغات ). آب متنجسی شسته . || آب چکیده و مستعمل به شستن چیزی . (منتهی الارب ) (...
-
ثلاثه ٔ غساله
لغتنامه دهخدا
ثلاثه ٔ غساله . [ ث َ ث َ ی ِ غ َس ْ سا ل َ / ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سه پیاله ٔ شراب که بوقت صبح نوشند و آن شوینده ٔ غمها و شوینده ٔ فضول تن و مزیل کدورت بشریات باشد. (غیاث اللغة از کشف و مدار و مؤید) : ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرودوین بحث ...
-
جستوجو در متن
-
مواصة
لغتنامه دهخدا
مواصة. [ م ُ ص َ ] (ع اِ) غساله ٔ چیزی . (منتهی الارب ). آب چرکین که در آن چیزی شسته باشند. (ناظم الاطباء).
-
غسالی
لغتنامه دهخدا
غسالی . [ غ ُ ] (ص نسبی ) منسوب به غسالة : و اگر قوت هاضمه ٔ جگرضعیف باشد اسهال غسالی بود؛ یعنی همچون آبی بود که گوشت تازه در وی شسته باشند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
سه گانه
لغتنامه دهخدا
سه گانه . [ س ِ ن َ /ن ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) کنایه از سه جام و پیاله ٔ شراب خوری . (برهان ). سه پیاله ٔ شراب که ثلاثه ٔ غساله گویند. (فرهنگ رشیدی ). || نغمه ٔ سوم و شعبه ٔحجاز. (غیاث اللغات ) . || سه تن . سه تا : و پس ایشان سه پادشاه از حبشه کردند ...
-
جالیة
لغتنامه دهخدا
جالیة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث جالی . (اقرب الموارد). مسهل : و فیه [ فی الفاناخ ] قوة جالیة غسالة. || از خانمان رفتگان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کسانی که جلاء وطن کرده باشند. مردمی که از اوطان خویش جلا اختیار کرده باشند. مهاجران . || (اِ) اهل ذم...
-
مستعمل
لغتنامه دهخدا
مستعمل . [ م ُ ت َ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استعمال . به کارداشته . (منتهی الارب ). به کاررفته . (اقرب الموارد). کار داشته . به کاربرده شده : تو در این مستعملی نی عاملی ز آنکه محمول منی نی حاملی . مولوی (مثنوی ).و رجوع به استعمال شود. || سخن مستعمل...
-
یارک
لغتنامه دهخدا
یارک . [ رَ ] (اِ) بچه دان را گویند عموماً و به عربی مشیمه خوانند. (برهان ). || پوستی نازک که بر سر و روی بچه شتر پیچیده است و آن را به عربی سلامی گویند خصوصاً. (برهان ) (آنندراج ). بچه دان و آن را به تازی مشیمه خوانند. (جهانگیری ) (رشیدی ). یاره . س...
-
سه تا
لغتنامه دهخدا
سه تا. [ س ِ ] (اِ مرکب ) طنبوری راگویند که بدان سه تار بسته باشند. (برهان ). ساز سه تار. (فرهنگ رشیدی ). ستار. (ناظم الاطباء) : گرم ساز یکتا زنی یا دوتایی دراندازمت کز سه تا میگریزم . خاقانی .نوای باربد و ساز بربط و مزمارطریق کاسه گر و راه ارغنون و ...
-
غسلین
لغتنامه دهخدا
غسلین . [ غ ِ ] (ع اِ) آنچه شسته شود از جامه و مانند آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || هرآنچه از جراحت ها و قروح پس از شستن بیرون آید. (از اقرب الموارد). || آبی که بدان جراحت یا چیزی دیگر را شسته باشند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || آنچه از پ...
-
غیاث الدین
لغتنامه دهخدا
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) ابن اسکندر. معروف به اعظم شاه از ملوک بنگاله . وی بسال 771 هَ . ق . بر سکندرشاه اول شورید، و در سال 792 هَ. ق . بر تخت نشست . (از معجم الانساب زامباور ج 2 ص 427). در کتاب تاریخ ادبیات ایران «از سعدی تا جامی » تألیف اد...
-
بحث
لغتنامه دهخدا
بحث . [ ب َ ] (ع مص ) واپژوهیدن . (تاج المصادر بیهقی ). پژوهیدن . (زوزنی ). کاویدن و تفتیش کردن از کسی یا چیزی . (منتهی الارب ). بازپرسی کردن . تفتیش . واکاویدن سخن . (آنندراج ). کاوش . واکاویدن از سخن . جستجو. شدت طلب . کافتن . (نصاب الصبیان ). بازج...