کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غرف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غرف
لغتنامه دهخدا
غرف . [ غ َ ] (اِخ ) عمرانی گوید: نام جایی است ، و چیزی بر آن نیفزوده است . (از معجم البلدان ).
-
غرف
لغتنامه دهخدا
غرف . [ غ َ ] (ع اِ) درختی که به وی پوست پیرایند. (منتهی الارب ). پوست غرفی مأخوذ از آن است . (از معجم البلدان ). آنچه بدان پوست پیرایند. (از اقرب الموارد). غَرَف . (اقرب الموارد). || (مص ) پوست به غرف پیراستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پوست بتراش...
-
غرف
لغتنامه دهخدا
غرف . [ غ َ رَ ] (ع اِ) درختی که به وی پوست پیرایند. (منتهی الارب ). لغتی است در غَرف برای درخت مذکور. (از اقرب الموارد). || گیاه یز یا یز تر، یا هر درخت که پیوسته سبز باشد. (منتهی الارب ). الثمام ، او مادام اخضر.(اقرب الموارد). || شَث ّ. || طُبّاق ....
-
غرف
لغتنامه دهخدا
غرف . [ غ ِ رَ ] (ع اِ) ج ِ غِرفة.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غِرفة شود.
-
غرف
لغتنامه دهخدا
غرف . [ غ ُ ] (ع اِ) ظرف کوچک دسته داری که برای کشیدن آب به کار رود.قابلمه های کوچکی که از آهن فشرده سازند و در آنها به سربازان سوپ میدهند. (دزی ج 2 ص 207). یغلا. یغلاوی .
-
غرف
لغتنامه دهخدا
غرف . [ غ ُ رَ ] (ع اِ) ج ِغُرفة. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). غُرَفات . غُرُفات . غُرفات . (اقرب الموارد) : لنبوئنهم من الجنة غرفاً. (قرآن 58/29).تا روان پدر وجد ترا در فردوس بود ایام به حور و به قصور و به غرف . سوزنی .کای...
-
واژههای همآوا
-
قرف
لغتنامه دهخدا
قرف . [ ق َ ] (ع ص ) سخت سرخ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || لایق و سزاوار. (منتهی الارب ). || (اِ) درختی است که بدان پوست پیرایند، یا آن عزف و غلف است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خنور پوست شتر و گاو که آن را به پوست انار پیرایند و در وی ...
-
قرف
لغتنامه دهخدا
قرف . [ ق َ ] (ع مص ) ستم کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || از حد درگذشتن . (منتهی الارب ). || پوست کندن . (از اقرب الموارد). || بغاوت ورزیدن . || سر ریش تازه کردن . || عیب کردن . || تهمت نهادن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ورزیدن . (منت...
-
قرف
لغتنامه دهخدا
قرف . [ ق َ رَ ] (ع مص ) نزدیک آمدن بیماری . || بازگردان شدن . و فی الحدیث : ان قوماً شکواالیه علیه السلام وباء ارضهم فقال تحوّلوا فان ّ مِن القرف التلف . (منتهی الارب ). || (اِمص ) اسم است مقارفة را به معنی آمیزش . || آمیزش وباء و عدوی . (منتهی الار...
-
قرف
لغتنامه دهخدا
قرف . [ ق َ رِ ] (ع ص ) سزاوار. (منتهی الارب ). || سخت سرخ . (اقرب الموارد).
-
قرف
لغتنامه دهخدا
قرف . [ ق ِ ] (ع اِ) پوست هر چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پوست مقل . (منتهی الارب ). || نارپوست . (بحر الجواهر). پوست انار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پوست درخت . (منتهی الارب ). || هر خاک پاره ای که به تره و بیخ درخت برکنده شود. |...
-
جستوجو در متن
-
بشم
لغتنامه دهخدا
بشم .[ ] (اِ) غَرَف . (منتهی الارب ). رجوع به غرف شود.
-
مغروف
لغتنامه دهخدا
مغروف . [ م َ ] (ع ص ) بریده شده . قطعشده . (از ناظم الاطباء). و رجوع به غرف شود.