قرف . [ ق َ رَ ] (ع مص ) نزدیک آمدن بیماری . || بازگردان شدن . و فی الحدیث : ان قوماً شکواالیه علیه السلام وباء ارضهم فقال تحوّلوا فان ّ مِن القرف التلف . (منتهی الارب ). || (اِمص ) اسم است مقارفة را به معنی آمیزش . || آمیزش وباء و عدوی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || تهمت . || نکس در مرض . (اقرب الموارد). || بیماری است که شتر را بکشد. || (ص ) زمین تب آور یا بسیارتب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || لایق و سزاوار. (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.