کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غرغره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غرغره
لغتنامه دهخدا
غرغره . [ غ َ غ َ رَ / رِ ] (اِ) غلطک آبکشی . غلتک که به وسیله ٔ آن آب از چاه کشند. غرغر. (برهان قاطع). رجوع به غرغر شود. || در تداول کنونی به کسر اول و سوم است و علاوه بر معنی مذکور به غلتکی چوبی یا چرخی اطلاق شود که به دور محوری میتواند بگردد و بر ...
-
غرغره
لغتنامه دهخدا
غرغره . [ غ َ غ َ رَ / رِ ](اِ) سر گلو از سوی دهان . غرغر. خرخره : پرورده باد جان تو از هر حدیث خوش جان منازع تو رسیده به غرغره . سوزنی .رجوع به غرغر شود.
-
غرغره
لغتنامه دهخدا
غرغره . [ غ ِ غ ِ رَ / رِ ] (اِ) نام مرغی است و بعضی مرغ خانگی و بعضی مرغ صحرائی را گویند. (برهان قاطع). مأخوذ از عربی (غرغر. غرغرة) است . بعضی کلمه را غرغرک ، از غرغر +ه (ک ، پسوند پدیدآورنده ٔ اسم از آوا) دانسته اند. (مجله ٔ ارمغان سال 12 شماره ٔ ...
-
غرغره
لغتنامه دهخدا
غرغره . [ غ ُ غ ُ رَ ] (ص )دبه خایه . غرغر. غر. (برهان قاطع). رجوع به غر شود. بادخایه . بادگند. (از فرهنگ شعوری ). || (اِ) از روی قهر و غضب و زیر لب حرف زدن . غرغر. (برهان قاطع). غر. قرقر. لندلند. رجوع به غرغر و غر شود.- آسمان غرغره ؛ در تداول عوام ...
-
واژههای مشابه
-
غرغرة
لغتنامه دهخدا
غرغرة. [ غ َ غ َ رَ ] (ع مص ) به نیزه زدن در حلق . || آواز برآوردن گوشت وقت بریان کردن . (منتهی الارب ). || آب در گلو گردانیدن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) . ج ،غَراغِر، الغرغرة بالغراغر الباردة و الحارة. (دزی ). فارسیان تفریس کرده غراره گویند. (غ...
-
غرغرة
لغتنامه دهخدا
غرغرة. [ غ ِ غ ِ رَ] (ع اِ) یکی غِرغِر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ماکیان حبشه یا ماکیان بیابانی . (از اقرب الموارد) . قسمی ماکیان . (دزی ). غرغر. غرغرک . رجوع به غرغر شود. || یکی غِرغِر. گیاه بهاری که در کوه روید. (از تاج العروس ).
-
غرغرة
لغتنامه دهخدا
غرغرة. [ غ ُ غ ُ رَ ] (ع اِ) چینه دان مرغ . (منتهی الارب ). حوصلة. غَرغَرة. (اقرب الموارد). || سپیدی پیشانی اسب . غرة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سپیدیی است در پیشانی . (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || (ص ) مرد بزرگ قدر شریف . (منتهی الارب ) (آنندراج...
-
غرغره کردن
لغتنامه دهخدا
غرغره کردن . [ غ َ غ َ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آب در گلو گردانیدن بی فروبردن . آب یا دارویی در گلو گردانیدن برای شستن و پاک کردن دهان یا برای دفع بیماری . عمل غرغره . رجوع به غرغرة شود.
-
آسمان غرغره
لغتنامه دهخدا
آسمان غرغره . [ غ ُ غ ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) آسمان غُرّش . آسمان غُرُنْبه . آسمان غُرّه . تندر. رعد. سختو. بختو. کنور.
-
واژههای همآوا
-
قرقره
لغتنامه دهخدا
قرقره . [ ق ِ ق ِ رَ / رِ ق َ ق َ رَ / رِ ] (اِ) رجوع به غرغره شود. || نام چرخی است که گناهکاران را به ریسمان بسته بدان آویزند. (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
غرغرک
لغتنامه دهخدا
غرغرک . [ غ ِ غ ِ رَ ] (اِ) به قول بعضی غرغره همان غرغرک است . (از حواشی برهان قاطع چ معین ). رجوع به غرغره و غرغر شود.
-
غرورات
لغتنامه دهخدا
غرورات . [ غ َ ] (ع اِ) ج ِ غَرور، به معنی چیزی که با آن غرغره کنند. رجوع به غَرور شود.