غرغره . [ غ ُ غ ُ رَ ] (ص )دبه خایه . غرغر. غر. (برهان قاطع). رجوع به غر شود. بادخایه . بادگند. (از فرهنگ شعوری ). || (اِ) از روی قهر و غضب و زیر لب حرف زدن . غرغر. (برهان قاطع). غر. قرقر. لندلند. رجوع به غرغر و غر شود.
- آسمان غرغره ؛ در تداول عوام ، تندر. رعد. رجوع به آسمان غرغره شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.