کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غالب گشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غالب گشتن
لغتنامه دهخدا
غالب گشتن . [ ل ِگ َ ت َ ] (مص مرکب ) چیره شدن . غالب گردیدن . اعتلاء.
-
واژههای مشابه
-
غالب آواز
لغتنامه دهخدا
غالب آواز. [ ل ِ ] (ص مرکب ) کسی که آوازش بر دیگری غلبه کند : که دیده ست بر هیچ رنگین گلی ز من غالب آوازتر بلبلی .نظامی .
-
غالب الظن
لغتنامه دهخدا
غالب الظن . [ل ِ بُظْ ظَن ن ] (ع اِ مرکب ) رجوع به غالب ظن شود.
-
غالب آمدن
لغتنامه دهخدا
غالب آمدن . [ ل ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) چیره شدن . مسلط شدن در سخن و مناظره و نزاع و جدال : اگر جاهلی به زبان آوری و شوخی غالب آمد عجب نیست . (گلستان ). هوای نفس اماره غالب آمد. (مجالس سعدی ).- غالب آمدن بر ؛ چیره شدن بر. مسلط شدن بر... : ماهی بر او غا...
-
غالب السعدی
لغتنامه دهخدا
غالب السعدی . [ ل ِ بُس ْ س َ ] (اِخ ) رجوع به غالب باﷲ شود.
-
غالب القطان
لغتنامه دهخدا
غالب القطان . [ ل ِ بُل ْ ق َطْ طا ] (اِخ ) در سیره ٔ عمربن عبدالعزیز در باب 31 در ذکر مناجات و دعای عمر آرد: «قال حدثنا غالب القطان قال قال عمربن عبدالعزیز: «اللهم ان لم اکن اهلاً ان ابلغ رحمتک فان رحمتک اهل ان تبلغنی فان رحمتک وسعت کل شی ٔ و انا شی...
-
غالب با
لغتنامه دهخدا
غالب با. [ ل ِ بِل ْ لاه ] (اِخ ) عبداﷲبن محمد الشیخ بن عبداﷲبن عبدالرحمن السعدی ، مکنی به ابومحمد. از پادشاهان دولت اشراف سعدیین در مراکش . وی درسال (965 هَ . ق .) به فرمانروایی مراکش رسید. مردی بود فاضل و رغبت بسیاری به آبادانی و پیشرفت زراعت وصناع...
-
غالب برآمدن
لغتنامه دهخدا
غالب برآمدن . [ ل ِ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) غلبه کردن . ظفر یافتن بر. چیره شدن بر: شغرت برجلی فی الغریب ؛ غالب برآمدن مردمان را در حفظ غریب . (از منتهی الارب ).
-
غالب بک
لغتنامه دهخدا
غالب بک . [ ل ِ ب َ ] (اِخ ) پسر دوم صدر اسبق ادهم پاشای مرحوم است . وی پس از تحصیل السنه و ادبیات شرقی و زبان فرانسه و علوم جدیده به زمره ٔ منشیان دربار درآمد و بعداً سمت معاونت شورای دولت را یافت ، و آنگاه به عضویت دائره ٔ تنظیمات نایل گردید و عاقب...
-
غالب پاشا
لغتنامه دهخدا
غالب پاشا. [ ل ِ ] (اِخ ) (محمد سعید) وی پسر سیداحمد افندی و رئیس دفتر صدراعظم بود، و در زمان سلطان محمودخان ثانی به مسند صدارت عظمی نایل گردید. تولد او بسال 1177 هَ . ق . به استانبول بوده و پس از طی مراتب منشی گری ، ریاست دفتر، ریاست کتاب درباری ، ر...
-
غالب پاشا
لغتنامه دهخدا
غالب پاشا. [ ل ِ ] (اِخ ) عبدالحلیم . یکی از متأخران شعرای عثمانی است . وی به تقلید زبان ساده و ناهموار ترکان آناطولی اشعار راجع بلطائف و هزلیات گفته است و از این رو به «ترک غالب » ملقب گشته . او از اهالی استانبول بوده و از منشی گری مالیه آغاز خدمت ...
-
غالب خوزستانی
لغتنامه دهخدا
غالب خوزستانی . [ ل ِ ب ِ زِ ] (اِخ ) مؤلف مجمع الفصحاء آرد: و هو عبداﷲ منجی الثانی بن ابی حفص منجی الماضی بن عبداﷲ یقظان الایذجی الخوزی ، از فضلای متقدمین بوده است .صاحب تصانیف من جمله طراز الذهب ، و با شیخ محیی الدین العربی معاصر و معاشر، و این چن...
-
غالب خوزی
لغتنامه دهخدا
غالب خوزی . [ ل ِ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به غالب خوزستانی شود.
-
غالب دده
لغتنامه دهخدا
غالب دده . [ ل ِ دَ دَ ] (اِخ ) شیخ محمد اسعد. یکی از شعرای پرشور متأخران عثمانی و مشایخ طریقت مولوی است و در مولویخانه ٔ غلطه پوست نشین و پدرش مصطفی رشید افندی از کتاب معروف بود. وی بسال 1171 هَ . ق . در استانبول تولد یافت و مدتی به منشی گری دیوان ...