کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غافل غافل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غافل غافل
لغتنامه دهخدا
غافل غافل . [ ف ِ ل ِ ف ِ ] (ص مرکب ) بسیار نادان . بسیار بی خبر : خاقانی از این راه دورنگی به کران باش یا عاقل عاقل زی یا غافل غافل .خاقانی .
-
جستوجو در متن
-
عاقل عاقل
لغتنامه دهخدا
عاقل عاقل . [ ق ِ ل ِ ق ِ ] (ص مرکب ) خردمند کامل عیار. تمام عاقل . عاقل که از قانون خرد بهیچوجه یکسو نشود : خاقانی از این راه دورنگی بکران باش یا عاقل عاقل زی یا غافل غافل .خاقانی .
-
دورنگی
لغتنامه دهخدا
دورنگی . [ دُ رَ ] (حامص مرکب ) تلون به دورنگ . || نفاق و منافقی . (ناظم الاطباء). مقابل یکرنگی . نفاق . (شرفنامه ٔ منیری ). کنایه از نفاق و ریاکاری .(آنندراج ). مذبذبی و مکاری و تزویر و دورویی و ناراستی . (ناظم الاطباء). دورویی . (شرفنامه ) : ز تنگی...
-
اذهال
لغتنامه دهخدا
اذهال . [ اِ ] (ع مص ) غافل کردن . (مؤید الفضلاء). غافل گردانیدن . فراموشانیدن : اذهله الأمر اذهالاً و اذهله عنه . || غافل شدن . (آنندراج ). فراموش کردن .
-
غفل
لغتنامه دهخدا
غفل . [ غ ُف ْ ف َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غافل . (اقرب الموارد). رجوع به غافل شود.
-
سهوان
لغتنامه دهخدا
سهوان . [ س َ ] (ع ص ) غافل . (آنندراج ) (منتهی الارب ). غافل . بی خبر. (ناظم الاطباء).
-
مهجع
لغتنامه دهخدا
مهجع. [ م ِ ج َ ] (ع ص ) غافل گول . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غافل و احمق و گول . (ناظم الاطباء).
-
بیداشت
لغتنامه دهخدا
بیداشت . (ص مرکب ) بی پروا. متساهل و غافل . (آنندراج ). غافل و کاهل و بی خبر. (ناظم الاطباء).
-
هجعة
لغتنامه دهخدا
هجعة. [ هَِ ع َ ] (ع اِ) هیأت خواب . (منتهی الارب ). || (ص ) مرد غافل گول . (منتهی الارب ). غافل احمق . (اقرب الموارد).
-
سیه دست
لغتنامه دهخدا
سیه دست . [ ی َه ْ دَ ] (ص مرکب ) مردم بخیل . || رذل . || شوم . نامبارک . (برهان ) (آنندراج ) : جره بازی بدم رفتم به نخجیرسیه دستی زده بر بال مو تیربوره غافل مچر در چشمه ساران هر آن غافل چره غافل خوره تیر. باباطاهر.رجوع به سیاه دست شود.
-
خطیر
لغتنامه دهخدا
خطیر. [ خ ُ طَ] (اِخ ) شمشیر عبدالملک بن غافل خولانی . (آنندراج ).
-
تغفیل
لغتنامه دهخدا
تغفیل . [ ت َ ] (ع مص ) به غفلت منسوب کردن . (تاج المصادر بیهقی ). بی خبر خواندن و غافل شمردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به غفلت نسبت کردن . (آنندراج ). غافل نامیدن کسی را. (از ذیل اقرب الموارد). || احمق گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). گول گرد...
-
غفلان
لغتنامه دهخدا
غفلان . [ غ ُ ] (ع اِمص ) غفلت ورزی و بیخبری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم مصدر از غَفَل . (از اقرب الموارد). || (ص ) غافل . (اقرب الموارد). بی اندیشه و غافل و بیخبر و بی پروا. (ناظم الاطباء).
-
طاهر سر
لغتنامه دهخدا
طاهر سر. [ هَِ رِ س ِرر ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کسی را نامند که طرفةالعینی از یاد حق جل ذکره غافل نباشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ) آنکه به یک چشم بر هم زدن از خدا غافل نشود. (تعریفات جرجانی ).