کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غاز کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غاز کردن
لغتنامه دهخدا
غاز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غاژ کردن . پشم یا پنبه کردن جامه ، تا بار دیگر ریسند. پنبه دانه از پنبه بیرون کردن و پشم را زدن و مهیا ساختن از برای رشتن . (برهان ). دانه از پنبه جدا کردن و پشم مهیای ریسیدن ساختن . رجوع به غاز شود. (آنندراج ) (انجمن...
-
واژههای مشابه
-
غاز ابومجاهد
لغتنامه دهخدا
غاز ابومجاهد. [ اَ م ُ هَِ ] (اِخ ) در کتاب البیان و التبیین چ حسن السندوبی 1351 هَ . ق . ص 305 در باب «ما ذکروافیه من انه اثرالسیف یمحو اثر الکلام » آرد: قالوا اربعة تشتد معاشرتهم : الرجل المتوانی و الرجل العالم والفرس المرح و الملک الشدید المملکة و...
-
غاز چراندن
لغتنامه دهخدا
غاز چراندن . [ چ َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بیکاری است .
-
نیم غاز
لغتنامه دهخدا
نیم غاز. (اِ مرکب ) پولی معادل یک چهارم جندک و یک دهم شاهی . رجوع به غاز شود.
-
شاه غاز
لغتنامه دهخدا
شاه غاز. (اِخ ) دهی از دهستان دهدز شهرستان اهواز. دارای 77 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
جستوجو در متن
-
غازیدن
لغتنامه دهخدا
غازیدن . [ دَ ] (مص ) فلخمیدن . حلج . غاز کردن . فلخیدن .
-
غاژ کردن
لغتنامه دهخدا
غاژ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غاز کردن . پنبه دانه از پنبه بیرون کردن و پشم را زدن و مهیا ساختن از برای رشتن . (برهان ) (سروری ) (آنندراج ). فلخمیدن . فلخودن . فلخیدن . فرخمیدن . زدن . حلاجی کردن . پاک کردن . رجوع به غاژکرده شود.
-
خار کردن
لغتنامه دهخدا
خارکردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ژولیدگی مو را با شانه از بین بردن . از هم جدا کردن موی ژولیده و آشفته بوسیله ٔ شانه و خاصه شانه ٔ دنده درشت . غاز کردن .
-
تمزیع
لغتنامه دهخدا
تمزیع. [ ت َ ] (ع مص ) از هم باز کردن . (زوزنی ). پنبه غاز کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جدا نمودن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پاره پاره کردن گوشت . (از اقرب الموارد). || پراکنده کردن ...
-
مغازة
لغتنامه دهخدا
مغازة. [ م ُ غازْ زَ ] (ع مص ) شتابی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مبادرت کردن . (از اقرب الموارد). غاززته مغازة و غزازاً؛ مبادرت کردم او را و شتابی نمودم و پیش رفتم او را. (ناظم الاطباء).
-
مکاسرة
لغتنامه دهخدا
مکاسرة. [ م ُ س َ رَ ] (ع مص ) نبرد کردن در کسر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نبرد کردن در کسر و شکستن چیزی . (ناظم الاطباء). || با چشم اشاره کردن به یکدیگر و گویند غاضن المراءة، اذا غاز لها بمکاسرة العینین . (از ذیل اقرب الموارد). || با کسی هم د...
-
مشع
لغتنامه دهخدا
مشع. [ م َ ] (ع مص ) ربودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || انداختن بول را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). انداختن منی یا بول خویش را. (ناظم الاطباء). || سیر آسان و نرم کردن . (منتهی الارب ) (آنندرا...
-
مزع
لغتنامه دهخدا
مزع . [ م َ ] (ع مص ) مزعة. اول دویدن اسب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || آخر رفتار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آخر راه رفتن . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || نرم دویدن . || غاز کردن پنبه را. (از منتهی الارب ) (از اقرب...