کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غار و غور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غار و غور
لغتنامه دهخدا
غار و غور. [ غارْ رُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) بمعنی هرج و مرج و آشوب و فتنه باشد. (برهان ). || در تداول عمومی ، صداهایی که از امعا شنیده میشود. هیاهوئی که در موقع نزاع و مخاصمت می کنند: اینهمه غار و غور مکن ، یعنی سر و صدای بی حاصل از خود درمیاور.
-
واژههای مشابه
-
غار اسفل
لغتنامه دهخدا
غار اسفل . [ رِ اَ ف َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کام زیرین . رجوع به غار شود.
-
غار اعلی
لغتنامه دهخدا
غار اعلی . [ رِ اَ لا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کام زبرین . رجوع به غار شود.
-
غار ژرف
لغتنامه دهخدا
غار ژرف . [ رِ ژَ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) کنایه از دنیاست . (مجموعه ٔ مترادفات ص 165).
-
غار فقیر
لغتنامه دهخدا
غار فقیر. [ رِ ف َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان باهوکلات بخش دستیاری شهرستان سراوان در 20هزارگزی خاوری دستیاری ، کنار راه باهوکلات به ریمیدان ، با 45 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
غار گشاده
لغتنامه دهخدا
غار گشاده . [ رِ گ ُ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غاری که بن آن بسته نباشد. منجوف . (منتهی الارب ).
-
غار معرة
لغتنامه دهخدا
غار معرة. [ رِم َ ع َرْ رَ ] (اِخ ) فی جبل نساح بارض الیمامة لبنی جشم بن الحارث بن لؤی ّ. عن الحفصی . (معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
قار و قور
لغتنامه دهخدا
قار و قور. [ قارْ رُ ] (اِ صوت مرکب ) آواز شکم . || قرقر با آواز بلند.
-
جستوجو در متن
-
متغور
لغتنامه دهخدا
متغور. [ م ُ ت َ غ َوْ وِ ] (ع ص ) گوشه نشین در غار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || فرو رونده در غور زمین . (ناظم الاطباء). به غور آینده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغور شود.
-
غور
لغتنامه دهخدا
غور. [ غ َ ] (اِخ ) زمین نشیب جانب مغرب از تهامة. یا مابین ذات عرق تا دریای یمن . (از منتهی الارب ). همان تهامة و آنچه تالی یمن است . اصمعی گوید: میان ذات عِرق و دریا غور تهامة است . و انتهای تهامة از طرف حجاز «مدارج العرج » و اول آن از طرف نجد «مدار...
-
غور
لغتنامه دهخدا
غور. [ غ َ ] (ع مص ) سخت گرم شدن روز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خفتن در غائرة. (منتهی الارب ). خفتن هنگام میان روز. (از اقرب الموارد) || فروشدن چشم به مغاکی . (منتهی الارب ). فرورفتن چشم در روی . غارت عینه غوراً و غؤوراً؛ دخلت فی الرأس و...
-
اغوار
لغتنامه دهخدا
اغوار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ غار، یعنی سمج که در کوه باشد یا جای نشیب در آن یا هر زمین پست هموار یا سوراخ زمین و کوه بزرگ که در آن جانور وحشی جای گیرد. (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). غیران . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). |...