غور. [ غ َ ] (اِخ ) زمین نشیب جانب مغرب از تهامة. یا مابین ذات عرق تا دریای یمن . (از منتهی الارب ). همان تهامة و آنچه تالی یمن است . اصمعی گوید: میان ذات عِرق و دریا غور تهامة است . و انتهای تهامة از طرف حجاز «مدارج العرج » و اول آن از طرف نجد «مدارج ذات عرق » است . و نیز اصمعی گوید: یقال : غار الرجل یغور؛ اذا سار فی بلاد الغور. کسائی نیز بر آن است و قول جریر را شاهد آورد که وی گوید :
یا ام طلحة ما رأینا منکم
فی المنجدین و لا بغور الغائر.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.