کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
غار معرة
لغتنامه دهخدا
غار معرة. [ رِم َ ع َرْ رَ ] (اِخ ) فی جبل نساح بارض الیمامة لبنی جشم بن الحارث بن لؤی ّ. عن الحفصی . (معجم البلدان ).
-
غار مغان
لغتنامه دهخدا
غار مغان . [ رِ م ُ ] (اِخ ) در خراسان به غار مغان معروف است چه نزدیک قریه ٔ مغان واقع شده است . صاحب مطلعالشمس در جلد دوم آرد: در نزدیکی قریه ٔ مغان از قرای این بلوک (بلوک اردمه ) غاری است غریب که دهنه ٔ آن بسیار وسیع است . گویند تا یک میدان اسب راه...
-
غار یمگان
لغتنامه دهخدا
غار یمگان . [ رِ ی ُ ] (اِخ ) در مقدمه ٔ دیوان ناصرخسرو در شرح حال وی آمده است : ناصرخسرو همه جا خود را میان کوهها در دره و غار و زندان سنگی و حصار و کوهسار پر از سنگ و خار یمگان که «زندان سلیمان » و زمین تنگ و خشک و دره و جبال و تلال پر از خار و غار...
-
صاحب غار
لغتنامه دهخدا
صاحب غار. [ ح ِب ِ ] (اِخ ) لقب ابوبکربن ابی قحافه است : مردم آن است که چون مرد ورا بیندگوید ای کاش کم این صاحب غارستی . ناصرخسرو.و رجوع به یار غار شود.
-
باغچه غار
لغتنامه دهخدا
باغچه غار. [ چ َ / چ ِ ی ِ ](اِخ ) دهی است جزء دهستان زرقچای بخش نوبران شهرستان ساوه که در 7 هزارگزی جنوب مرکزی بخش و در 3 هزارگزی راه عمومی نوبران به همدان واقع است . ناحیه ای است سردسیر دارای 71 تن سکنه و آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول عمده ...
-
غار اصحاب کهف
لغتنامه دهخدا
غار اصحاب کهف . [ رِ اَ ب ِ ک َ ] (اِخ ) غاری که اصحاب کهف به آن پناه بردند. اصحاب کهف تنی چند خداپرست و از بزرگان مملکت روم بودند، دقیانوس نام که ملک روم بود با ایشان به دشمنی برخاست و آنان از بیم او فرار کردند و به غاری پناه بردند. کیفیت این واقعه ...
-
غار اصحاب کهف
لغتنامه دهخدا
غار اصحاب کهف . [ رِ اَ ب ِ ک َ ] (اِخ ) نام محلی است بین دجله و فرات : و سلطان (سلطان اویس فرزند شیخ حسن کوچک از امرای چوپانیان ) از راه حسنحور [ ؟ ] و غار اصحاب کهف روانه شد و دو نوبت از آب فرات عبور کرد. (ذیل جامعالتواریخ رشیدی تألیف حافظ ابرو چ ...
-
غار بهرام گور
لغتنامه دهخدا
غار بهرام گور. [ رِ ب َ م ِ ] (اِخ ) غاری که بهرام پادشاه ساسانی دنبال گور بدرون آن رفت :بود غاری در آن خرابستان خوشتر از چاه یخ به تابستان رخنه ٔ ژرف داشت چون چاهی هیچکس را نه بر درش راهی گور در غار شد روان و دلیرشاه دنبال او گرفته چو شیراسب در غار ...
-
غار و غور
لغتنامه دهخدا
غار و غور. [ غارْ رُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) بمعنی هرج و مرج و آشوب و فتنه باشد. (برهان ). || در تداول عمومی ، صداهایی که از امعا شنیده میشود. هیاهوئی که در موقع نزاع و مخاصمت می کنند: اینهمه غار و غور مکن ، یعنی سر و صدای بی حاصل از خود درمیاور.
-
غار خسرو دوم
لغتنامه دهخدا
غارخسرو دوم . [ رِ خ ُ رَ / رُ وِ دُوْ وُ ] (اِخ ) در کتاب ایران در زمان ساسانیان تألیف پروفسور کریستن سن ترجمه ٔ رشید یاسمی آمده است : در کنار غاری که شاهپور سوم در کوه معروف طاق بستان کنده بود غار دیگری است خیلی بزرگتر که بفرمان خسرو پرویز ساخته ا...
-
واژههای همآوا
-
قعر
لغتنامه دهخدا
قعر. [ ق َ ] (اِخ ) قریه ای است از دره ای ، و نزد آن ده دیگری موسوم به سرع وجود دارد، این قریه ها نخل و مزارع و چشمه ها دارند و در وادی رخیم واقع شده اند. (معجم البلدان ).
-
قعر
لغتنامه دهخدا
قعر. [ ق َ ] (ع اِ) تک و پایان هرچیزی . ته . بن . ج ، قُعور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قعر البیت ؛ بن خانه . (مهذب الاسماء) : هر کجا تو با منی من خوش دلم ور بود در قعر چاهی منزلم . مولوی .در قعر بحر محبت جان غریق بود که مجال دم زدن نداشت . (گلست...
-
قعر
لغتنامه دهخدا
قعر. [ ق َ ] (ع مص ) به تک رسیدن : قعر البئر قعراً؛ به تک چاه رسید. || مغاک کردن . گود کردن . || آشامیدن هر آنچه در کاسه باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قعر الاناء؛ آشامید آنچه در آن بود. (منتهی الارب ). || از تک خوردن . (اقرب الموارد) (منتهی ال...
-
قعر
لغتنامه دهخدا
قعر. [ ق َ ع َ ] (ع اِ) عقل کامل و تمام . (اقرب الموارد). خرد و دانش . (منتهی الارب ). گویند: فلان بعیدالقعر، یا فلان ما فیه قعر. (اقرب الموارد).
-
قار
لغتنامه دهخدا
قار. (اِخ ) دهی است از دهستان حسن آباد بخش حومه ٔ شهرستان سنندج . در 7000 گزی جنوب خاور سنندج و 2000گزی خاور شوسه ٔ سنندج به کرمانشاه . در دامنه واقع و هوای آن سردسیری است . 171 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری...