قعر. [ ق َ ] (ع مص ) به تک رسیدن : قعر البئر قعراً؛ به تک چاه رسید. || مغاک کردن . گود کردن . || آشامیدن هر آنچه در کاسه باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قعر الاناء؛ آشامید آنچه در آن بود. (منتهی الارب ). || از تک خوردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قعر الثریدة؛ از تک اشکنه خورد. (منتهی الارب ). || بر زمین افکندن . || از بیخ بریدن : قعر الجرة؛ قلعها من اصلها. || بچه ناتمام افکندن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.