کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عیش و مال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عیش داشتن
لغتنامه دهخدا
عیش داشتن . [ ع َ / ع ِ ت َ ] (مص مرکب ) خرم بودن . عشرت داشتن . دلشاد بودن . خوشی داشتن : به بوی زلف تو با باد عیشها دارم اگرچه عیب کنندم که بادپیمائیست .سعدی .
-
عیش کردن
لغتنامه دهخدا
عیش کردن . [ ع َ / ع ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خوش گذراندن . عشرت کردن : به یاد مهربانان عیش میکردگهی میداد باده گاه میخورد. نظامی .دیدی که چه عیش کرد چون مردآن عاقبت آن فلان نیرزد.سعدی .
-
عیش آباد
لغتنامه دهخدا
عیش آباد. [ ع َ ] (اِخ ) دهی از بخش حومه ٔ شهرستان یزد با 551 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
عیش آباد
لغتنامه دهخدا
عیش آباد. [ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد با 137 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
عیش السیاح
لغتنامه دهخدا
عیش السیاح . [ ع َ شُس ْ س َی ْیا ] (ع اِ مرکب ) درخت راش است . رجوع به راش شود.
-
عیش آباد خیابان
لغتنامه دهخدا
عیش آباد خیابان . [ ع َ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد با 137 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
جستوجو در متن
-
میراثی
لغتنامه دهخدا
میراثی . (ص نسبی ) منسوب و متعلق به میراث . || مال موروثی و ارثی . (ناظم الاطباء). مال میراث . مرده ریگ . مرده ری . مال که از دیگری به نسب یا سبب پس از مرگ او رسیده باشد. مقابل مکتسب : مال میراثی ندارد خود وفاچون بناکام از گذشته شد جدا. مولوی . || می...
-
محفف
لغتنامه دهخدا
محفف . [ م ُ ح َف ْ ف ِ ] (ع ص ) سخت عیش و کم مال گردنده . (از منتهی الارب ). بینوا و مفلس و تنگدست شونده . (از ناظم الاطباء). || طواف کننده و گرداگرد آینده . (از منتهی الارب ). || بافنده ٔ جامه .(ناظم الاطباء). || کسی که می پوشاند و می پیچد چیزی را ...
-
تحفیف
لغتنامه دهخدا
تحفیف . [ ت َ ] (ع مص ) طواف کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). گرداگرد چیزی یا کسی برآمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پوشیدن چیزی را به جامه و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بافتن پارچه را...
-
مدغفق
لغتنامه دهخدا
مدغفق . [ م ُ دَ ف ِ ] (ع ص ) بسیار ریزنده ٔ آب . که آب بسیار ریزد. (از متن اللغة). نعت فاعلی است از دغفقة. || باران سخت بارنده در ابتدا. (آنندراج ) (از متن اللغة). بارانی که در آغاز سخت بارد. (ناظم الاطباء). || که بپاشد و انفاق کند مال خویش را. (از ...
-
ازاء
لغتنامه دهخدا
ازاء. [ اِ ] (ع ص ، اِ) مقابل . برابر. (منتهی الارب ). حِذاء. روبروی . رویاروی . قِبال . تِجاه . || سبب زندگانی یا سبب فراخی عیش و افزونی آن . (منتهی الارب ). || آنچه از نورد و سنگ و چرم و بوریای خرما که برای حفاظت حوض یا چاه باشد یا محل ریختن آب در ...
-
زکوة
لغتنامه دهخدا
زکوة. [ زَ کات ْ ] (ع اِ) خلاصه ٔ چیزی و پاره ای از مال که جهت تطهیر و پاکیزگی و نما و برکت از مال خارج کنند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). در رسم الخط، الف این لفظ را بصورت واو و تا را گرد نوشتن واجب است . چهلم حصه از مال خود را که بعد از سالی د...
-
منال
لغتنامه دهخدا
منال . [ م َ ] (ع اِ) جای یافتن چیزی . (غیاث ). || (مص ) نیل . یافتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در عربی مصدر است و به معنی یافتن و به چیزی رسیدن یا چیزی به کسی رسیدن . (کلیله و دمنه چ مینوی حاشیه ٔ ص 313) : اگر در باب ایشان اصطناعی فرمائی ... به ...
-
صابر
لغتنامه دهخدا
صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) (ادیب ...) قطعه ٔ ذیل از اوست در وصف شراب :ساقی بده آن شراب گلگون راگز گونه خجل کند طبرخون راخواهی که رخ تو رنگ گل گیرداز کف مده آن شراب گلگون راناخوش نتوان گذاشت بی باده وقت خوش و ساعت همایون راآن باده عقیق ناب را ماندچونانکه پی...