کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عیان کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عیان کردن
لغتنامه دهخدا
عیان کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آشکار کردن . برملا ساختن . واضح گرداندن . هویدا کردن . مشهور ساختن : وز میی کآسمان پیاله ٔ اوست آفتابی عیان کنید امروز. خاقانی .مهره آورد از سر افعی برون در سر ماهی عیان کرد آفتاب . خاقانی .گمان بری که ز ارواح تیره ز...
-
واژههای مشابه
-
عیان آمدن
لغتنامه دهخدا
عیان آمدن . [ م َدَ ] (مص مرکب ) آشکار شدن . هویدا گشتن : چندان بمان که ماه نو آید عیان ز شرق وز سوی غرب شمس تلالا برافکند.خاقانی .
-
عیان شدن
لغتنامه دهخدا
عیان شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آشکار شدن . واضح شدن . ظاهر گشتن : گر شاه بانوان ز خلاط آمده به حج نامش به جود در همه عالم عیان شده . خاقانی .ماهی و چون عیان شوی شمع هزار مجلسی سروی و چون روان شوی عشق هزار لشکری . خاقانی .بس نقب کافکندم نهان بر حقه ...
-
عیان گشتن
لغتنامه دهخدا
عیان گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) آشکار شدن . هویدا گشتن . عیان شدن : که دانم تو رابیش مشکل نماندحقیقت عیان گشت و باطل نماند. سعدی .و رجوع به عیان شدن شود.
-
عیان یافتن
لغتنامه دهخدا
عیان یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) آشکار دیدن . به وضوح یافتن . معاینه دیدن : هر مقصودی که علم را بوددر شعله ٔ روی تو عیان یافت .عطار.
-
عیان بین
لغتنامه دهخدا
عیان بین . [ عیام ْ ] (نف مرکب ) عیان بیننده . بیننده ٔ آنچه آشکار است . ظاهربین .- چشم عیان بین ؛ چشمی که آشکار چیزهای عینی را ببیند : به چشم نهان بین عیان جهان را که چشم عیان بین نبیند نهان را.ناصرخسرو.
-
علی عیان
لغتنامه دهخدا
علی عیان . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن بیان فارسی . مشهور به عیان . او راست : مملکةالمنتصف و مهلکةالمعتسف که آن را در سال 999هَ . ق . تألیف کرده است . (از کشف الظنون ص 1822).
-
جستوجو در متن
-
روباه بازی کردن
لغتنامه دهخدا
روباه بازی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حیله گری کردن . چون روباه مکر و فریب و فسون بکار بردن . نیرنگ بازی کردن . دیصان . (تاج المصادر بیهقی ) : مکن روباه بازی شیرمرداخموشی پیشه کن کاین ره عیان است . عطار.و رجوع به روباه باز و روباه بازی و روبه بازی ...
-
عی
لغتنامه دهخدا
عی . [ ع َی ی ] (ع ص ) درمانده در کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). شخصی که درکار خود مانده باشد یا به مراد خود راه نیافته و محکم کردن آن نتوانسته باشد. (از اقرب الموارد). عَیّان . عَیایاء. عَیی ّ. رجوع به عیان و عیایاء و عیی شود. ج ،...
-
عیایاء
لغتنامه دهخدا
عیایاء. [ ع َ ] (ع ص ) درمانده در کار و در سخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شخصی که به خواسته و مراد خود راه نیافته و یا از آن عاجز باشد و محکم کردن آن را نتوانسته باشد. (از اقرب الموارد). عَی ّ. عَیّان . رجوع به عی و عَیّان شود. || فح...
-
رو ساختن
لغتنامه دهخدا
رو ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) شرمنده شدن و خجالت کشیدن . (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (از فرهنگ فارسی معین ). در مقام انفعال گفته میشود. (آنندراج ). || شرمنده کردن و خجالت دادن . (لغت محلی شوشتر). در وقت اعراض و بی التفاتی بچیزی رو را بوضعی که آثار نا...
-
جهر
لغتنامه دهخدا
جهر. [ ج َ ] (ع مص ) آشکار گردیدن . || آشکار کردن کلام را. || بلند کردن آواز. || بسیار شمردن لشکر را. || نادانسته در زمین رفتن . || دیدن کسی را بی پرده . || نماینده و دیداری یافتن کسی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بزرگ نمودن کسی در دیده ٔ دیگ...
-
اختبار
لغتنامه دهخدا
اختبار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آزمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). امتحان . (غیاث ). آزمایش . تجربت . ابتلاء. استخبار : هرکه بر درگاه پادشاهان بی جریمه ای جفا دیده باشد... پیش از امتحان و اختبار پادشاه را تعجیل نشایست فرمود در فرستادن او بجانب خصم . ...