کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عَوْرَةٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عورة
لغتنامه دهخدا
عورة. [ ع َ رَ] (ع اِ) اندام شرم مردم ، و آن بین ناف تا زانو باشد. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). شرم جای مردم . (دهار). اندام شرمگاه مردم ، یعنی از ناف تا زانو. (ناظم الاطباء). سواءة، بجهت زشت بودن ِ نگریستن به آن . (از اقرب الموارد). || هرچه از ن...
-
عورة
لغتنامه دهخدا
عورة. [ ع َ وِ رَ ] (ع ص ) مؤنث عَوِر. رجوع به عور شود. || صاحب عورت و خلل ،و از آن جمله است آیه ٔ «اًن بیوتنا عورة» (که ابن عباس و جماعتی دیگر آن رابه کسر واو خوانده اند)؛ یعنی خانه های ما دارای عورت و خلل است . (از منتهی الارب ). رجوع به عَوْرة شو...
-
واژههای همآوا
-
عورت
لغتنامه دهخدا
عورت . [ ع َ رَ ] (ع اِ) عورة. امری که شخص از آن شرم دارد. (فرهنگ فارسی معین ). کار زشت : تو عورت جهل را نمی بینی آنگاه شود به چشم تو پیدا. ناصرخسرو.گفت تو دانی که این مردم را بر تو حق است ... اگر عورتی آید از ایشان تو اولی تری که بپوشی ... گفت کدام ...
-
عورة
لغتنامه دهخدا
عورة. [ ع َ رَ] (ع اِ) اندام شرم مردم ، و آن بین ناف تا زانو باشد. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). شرم جای مردم . (دهار). اندام شرمگاه مردم ، یعنی از ناف تا زانو. (ناظم الاطباء). سواءة، بجهت زشت بودن ِ نگریستن به آن . (از اقرب الموارد). || هرچه از ن...
-
عورة
لغتنامه دهخدا
عورة. [ ع َ وِ رَ ] (ع ص ) مؤنث عَوِر. رجوع به عور شود. || صاحب عورت و خلل ،و از آن جمله است آیه ٔ «اًن بیوتنا عورة» (که ابن عباس و جماعتی دیگر آن رابه کسر واو خوانده اند)؛ یعنی خانه های ما دارای عورت و خلل است . (از منتهی الارب ). رجوع به عَوْرة شو...
-
اورة
لغتنامه دهخدا
اورة. [ اَ وِ رَ ] (ع ص ) ارض اورة؛ زمین سخت خشک . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
عور
لغتنامه دهخدا
عور. [ ع َ وِ ](ع ص ) بدباطن زشت سرشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بدباطن . (غیاث اللغات ). بدسریرت ، و مؤنث آن عورة باشد. || چیزی که آن را حافظ نباشد. (از اقرب الموارد). مُعوِر. رجوع به معور شود.
-
عورات
لغتنامه دهخدا
عورات . [ ع َ / ع َ وَ ] (ع اِ) ج ِ عَورة. رجوع به عورة و عورت شود. || در زبان فارسی بمعنی زنان بکار رود : بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمی بخشاید. (سندبادنامه ص 59). تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و خاص و عام و اطفال و ع...
-
اسود
لغتنامه دهخدا
اسود. [ اَ وَ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن . محدث است . وی از پدر خود از جد خویش آرد که گفت رسول اﷲ (ص ) فرمود: «ماخلق اﷲ دابةً اکرم من النعجة» و ذلک انه ستر عورتها و لم یستر عورة غیرها. (عیون الاخبار ابن قتیبة ج 2 ص 73). و رجوع به عقدالفرید ج 7 ص 102 و 26...
-
لنجبالوس
لغتنامه دهخدا
لنجبالوس . [ ل َ ج َ ] (اِخ ) و بعد هذا [بعد جزیرة رامنی و جزیرة نیان ] جزائر تدعی لنجبالوس و فیها خلق کثیر عراة، الرجال منهم و النساء غیر ان ّ علی عورة المراءة ورقاً من ورق الشجر... و مایحتاجون من کسوة لانه لا حرّ عندهم ولا برد. (اخبار الصین و الهند...
-
تعویر
لغتنامه دهخدا
تعویر. [ ت َع ْ ] (ع مص ) یک چشم کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یک چشم گردانیدن فلان را. (از اقرب الموارد). کور کردن چشم کسی . (زوزنی ). || اندازه کردن پیمانه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقر...
-
عورت
لغتنامه دهخدا
عورت . [ ع َ رَ ] (ع اِ) عورة. امری که شخص از آن شرم دارد. (فرهنگ فارسی معین ). کار زشت : تو عورت جهل را نمی بینی آنگاه شود به چشم تو پیدا. ناصرخسرو.گفت تو دانی که این مردم را بر تو حق است ... اگر عورتی آید از ایشان تو اولی تری که بپوشی ... گفت کدام ...
-
اندام
لغتنامه دهخدا
اندام . [ اَ ] (اِ) بدن . (برهان قاطع) (سروری ) (هفت قلزم ). بدن و تن . (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). بمجاز تمام بدن بلکه مطلق جسم را گویند لهذا اندام گل ، اندام کوه و اندام آفتاب هم آمده . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). تن . بدن . جسم . کالبد. (فرهنگ ف...