کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عویل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عویل
لغتنامه دهخدا
عویل .[ ع َ ] (ع اِمص ) بلندآوازی در گریه و فریاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عَول . عولة. رجوع به عول و عولة شود : راست پنداری همی بینم که بازآئی ز مصردرفکنده در سرای ملحدان ویل و عویل . فرخی .نوحه کنان و موی کنان...
-
واژههای همآوا
-
اویل
لغتنامه دهخدا
اویل . [ اُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهپر بخش مرکزی شهرستان نوشهر. آب آن از چشمه و محصول آن غلات است .شغل اهالی زراعت و گله داری است . در زمستان عده ای ازسکنه برای تأمین معاش به حدود قشلاق کجور و تهران به کارگری میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
-
اویل
لغتنامه دهخدا
اویل . [ اُ وَ ] (ع اِ) مصغرآل . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به آل شود.
-
جستوجو در متن
-
عولة
لغتنامه دهخدا
عولة. [ ع َ ل َ ] (ع مص ) گم کردن کسی رامادرش . (از منتهی الارب ). و رجوع به ناظم الاطباء شود. || مغلوب گردیدن صبر. (از منتهی الارب ). || (اِمص ) بلندآوازی در گریه و فریاد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). عویل . (اقرب الموارد).
-
عول
لغتنامه دهخدا
عول . [ ع َ ] (ع اِ) بلندآوازی در گریه و فریاد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عولة. عویل . رجوع به عولة و عویل شود. || آنچه بر تو چیره باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آنچه بر شخص چیره باشد. (ناظم...
-
نوح
لغتنامه دهخدا
نوح . [ ن َ ] (ع مص ) نوحه کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ). گریه و ماتم نمودن به آواز بلند بر شوی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). به بانگ بلند و عویل و جزع گریستن بر شوی خود. (از اقرب الموارد). نواح . نیاحة. مناحة. (متن اللغة) (اقرب الموا...
-
ویل
لغتنامه دهخدا
ویل . [ وَ / وِ ] (صوت ، اِ) وای ، وآن کلمه ٔ افسوس است . (غیاث اللغات ). کلمه ٔ تقبیح و افسوس است . (برهان ). در نصاب نوشته که ویل در اصل وای بوده است به معنی حزن ، لام را افزوده از اصل انگاشته اند. (غیاث اللغات ). نفیر و افغان از مصیبت بود، و عرب ن...
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی بن عمربن محمدبن الحسن الحربی القزوینی . یکی ازکبار صالحین . اصل او از قزوین و مولد وی بمحرم سال 360 هَ . ق . در بغداد بود. قرآن را بقراآت نزد ابوحفص کنانی و غیر او درست کرد، و نحو از ابوالفتح بن جنی فراگرفت ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن ابراهیم بن الزبیر الغسانی الاسوانی المصری ، ملقب برشید و مکنی به ابوالحسین . اورا در سال 562 هَ . ق . بخبه بکشتند. و او کاتب ، شاعر، فقیه ، نحوی ، لغوی ناشئی ، عروضی مورخ ، منطقی ، مهندس و عارف بطب و موسیقی و متفنن د...