کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عود زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عود زدن
لغتنامه دهخدا
عود زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) نواختن عود که آلتی است از آلات طرب . به صدا درآوردن عود. رجوع به عود شود.
-
واژههای مشابه
-
گوارش عود
لغتنامه دهخدا
گوارش عود. [ گ ُ رِ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بگیرند سنبل و تخم کرفس و انیسون و مصطکی از هر یکی یک مثقال ، عود هندی خام سه مثقال ، قرنفل و هلیله ٔ کابلی از هر یکی دو مثقال و نیم ، قرفه و سک از هر یکی دو مثقال ، گوزبوا یک مثقال و نیم ، مرماخور سه...
-
عود بری
لغتنامه دهخدا
عود بری . [ دِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بیخ قسم ماده ٔ عنب الدب است که به ترکی مردارآغاجی نامند. و در کرمان بسیار میباشد، به سطبری ساعد و از ذرعی زیاده و ابلق وبادهنیت و خوشبو است . و در افعال بسیار ضعیف تر از عود هندی ، و بدل او نمی شود. (...
-
عود بلسان
لغتنامه دهخدا
عود بلسان . [ دِ ب َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شاخ درخت بلسان است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن )(از مخزن الادویة). عودالبلسان . رجوع به بلسان شود.
-
عود ژاپنی
لغتنامه دهخدا
عود ژاپنی . [ دِ پ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گیاهی است از تیره ٔ سبزی آساها که برخی از انواع آن بصورت درخت و یا درختچه میباشند و برخی هم علفی هستند و در همه ٔ مناطق گرم زمین میروید. چوبش دارای بویی مطبوع است و مخصوصاً در موقع سوختن بوی خوشی از آن ا...
-
عود سوختن
لغتنامه دهخدا
عود سوختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) سوزاندن عود. درآتش انداختن عود تا از آن بوی خوش آید : دوصد بنده تا مجمر افروختندبر او عودو عنبر همی سوختند. فردوسی .بوستان عود همی سوزد تیمار بسوزفاخته نای همی سازد طنبور بساز. منوچهری .بفروز و بسوز پیش خویش امشب چندان ...
-
عود سوخته
لغتنامه دهخدا
عود سوخته . [ دِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عودی که سوخته باشد، و ظاهراً آن را برای سپید کردن دندان بکار میبردند : مشرق به عود سوخته دندان سپید کردچون بوی عطر عید برآمد ز مجمرش . خاقانی .خوش خوش به روی ساقیان دیدند خندان صبح راگویی به عود سو...
-
عود سیمین
لغتنامه دهخدا
عود سیمین . [ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از صبحدم است . (از برهان قاطع) (از آنندراج ). دم صبح . (ناظم الاطباء).
-
عود قرمز
لغتنامه دهخدا
عود قرمز. [ دِ ق ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گیاهی است پایا، از تیره ٔ برغست ها که بیشتر در سواحل دریاهای مناطق معتدل میروید. برگهایش باریک و کشیده و همه در ته ساقه جمعند. هر برگ دارای 3 تا 7 رگبرگ اصلی است . گلهایش صورتی و گل آذینش خوشه ای است ک...
-
عود گلابی
لغتنامه دهخدا
عود گلابی . [ دِ گ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از سفید و سیاهی باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء). عودو گلاب . رجوع به ترکیب «عود و گلاب » ذیل «عود» شود.
-
عود مثلث
لغتنامه دهخدا
عود مثلث . [ دِ م ُ ث َل ْ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ظاهراً نوعی از عود است : تو سومنات همی سوختی به بهمن ماه شهان دیگر عود مثلث و عنبر. فرخی .و از عطرها عود مثلث مشکین به کار باید داشت . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
عود هندی
لغتنامه دهخدا
عود هندی . [ دِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) درختی است از تیره ٔ فرفیونیان که دارای شیره ٔ تلخ و سمی میباشد، و چون این شیره در مجاورت با انساج چشم تولید کوری میکند لذا درخت مزبور را کورکننده نیز گویند. اصل این درخت از نواحی شرقی هندوستان و مالزی وسر...
-
عود صلیب
لغتنامه دهخدا
عودصلیب . [ دِ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فاوانیا. عودالصلیب . رجوع به عودالصلیب شود : نیاز را بکف و کلک تو علاج کنندچنانکه عارضه ٔ صرع را به عود صلیب . ادیب صابر.اثر عود صلیب و خط ترساست خطاور مسیحید، که در عین خطایید همه . خاقانی .فلک چو عود صل...
-
ام عود
لغتنامه دهخدا
ام عود. [ اُم ْ م ِ ؟ ] (ع اِ مرکب ) کرش (شکنبه ٔ ستور نشخوارزننده ). (المرصع) هزارلا. هزارخانه . (در شکنبه ٔ گوسفند). (یادداشت مؤلف ) .