کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عنفوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عنفوان
لغتنامه دهخدا
عنفوان . [ ع ُ ف ُ ] (ع اِ) اول هر چیزی و خوبی و حسن آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)؛ عنفوان شباب ؛ جوانی و یا ابتدای خوبی و بهجت آن . (از اقرب الموارد). اول هر چیز و آغاز جوانی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). لغت عنفوان ، وزن فنعلان است از ماده ٔ «ع...
-
جستوجو در متن
-
عنفو
لغتنامه دهخدا
عنفو. [ ع ُ ف ُوو ] (ع اِ) اول و خوبی هر چیزی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عنفوان . رجوع به عنفوان شود.
-
معجة
لغتنامه دهخدا
معجة. [ م َ ج َ ] (ع اِ) آغاز هر چیز. || خوبی هر چیز. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || عنفوان جوانی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
اطروان
لغتنامه دهخدا
اطروان . [ اُ رُ ] (ع اِ) اطروان الشباب ؛ آغاز جوانی . شروع جوانی . (از منتهی الارب ). عنفوان جوانی . اول و غلواء جوانی . (از اقرب الموارد).
-
مکرع
لغتنامه دهخدا
مکرع .[ م َ رَ ] (ع اِ) آبشخور. هذا مکرع الدواب ؛ یعنی اینجا موضعی است که چارپایان از آن آب خورند. ج ، مکارع .(از ذیل اقرب الموارد) : بلاد خراسان خصوصاً که مطلع سعادات و مبرات و موضع مرادات و خیرات بودو منبع علما و مجمع فضلا و مربع هنرمندان و مرتع خر...
-
مناکر
لغتنامه دهخدا
مناکر.[ م َ ک ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُنکَر. (از المنجد) (از اقرب الموارد). افعال و اقوال زشت و ناپسند که بر خلاف رضای خداست . منکرات : یکی آنکه در عنفوان جوانی و ریعان کامرانی ... از مناکر و مناهی دست بداشته است . (المعجم چ دانشگاه ص 14). رجوع به منکر ش...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد ارّجانی قاضی ، ناصح الدین ابوبکر. او در عنفوان شباب بمدرسه ٔ نظامیه ٔ اصفهان علم آموخت و در گفتن اشعار بزبان عربی مشهور گردید و دیوانی بزرگ داشت و بنیابت قضا در شوشترو عسکر مکرم منصوب بود. و رجوع به ارجانی ... شود.
-
مقتبل
لغتنامه دهخدا
مقتبل . [ م ُ ت َ ب َ] (ع ص ) رجل مقتبل الشباب ؛ مرد که در وی نشان پیری پیدا نگردد و جوان تر و تازه . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). مردی که اثر پیری در وی آشکار نباشدو در اساس گوید: مردی که گویی هر ساعت جوانی را از سر می گیرد. (از اقرب الم...
-
نضرت
لغتنامه دهخدا
نضرت . [ ن َ رَ ](ع اِمص ) تازگی . (غیاث اللغات ). نضرة. رجوع به نَضرَة شود : یا در چمن دل او خضرتی و نضرتی ظاهر شود. (سندبادنامه ص 53). حرقت حرفت ادب در او رسیدو در نضرت جوانی و حسرت امانی و عنفوان زندگانی فروشد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 391). تکیه بر...
-
نقابت
لغتنامه دهخدا
نقابت . [ ن ِ / ن َ ب َ] (ع مص ) رئیس شدن . نقیب شدن . نقابة. رجوع به نقابة شود. || (اِمص ) مهتری . شغل نقیب . (ناظم الاطباء). سالاری . مهتری . عریفی . (یادداشت مؤلف ). نقابة. نقیبی . رجوع به نقیب شود : قراتگین به هرات یافت و پس از نقابت حاجب شد. (ت...
-
غالب شدن
لغتنامه دهخدا
غالب شدن . [ ل ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) چیره گشتن . اعتلاء. غالب گردیدن : تا اشتها غالب نشود چیزی نخورند. (گلستان ). و عنفوان شبابم غالب شدی . (گلستان ).صبر معشوق و عشق غالب شدتا بدسته ٔ درفش غایب شد. سعدی (هزلیات ).عشق غالب شد و از گوشه نشینان صلاح نام...
-
یوسف
لغتنامه دهخدا
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) میر محمد یوسف بن حکیم میر محمدصادق . از سادات رضوی لکنهوست . ابتدا به تحصیل علم طلسمات و نیرنجات پرداخت و با قاضی محمدصادق خان در این زمینه مراسلت داشت . به سال 1247 هَ . ق . در عنفوان جوانی از این جهان رفت . از اوست :ﷲ الحمد که...
-
حداثت
لغتنامه دهخدا
حداثت . [ ح َ ث َ ] (ع اِ) حدوث . برنائی . (دهار) (ادیب نطنزی ). جوانی . (دهار) (ادیب نطنزی ) (مهذب الاسماء). اول جوانی . (منتهی الارب ). || تازگی . نوی . || اول هر چیزی . آغاز امری ؛ حداثث امری ، آغاز و اول و شروع کاری . (از منتهی الارب ).- حداثت سن...
-
ریعان
لغتنامه دهخدا
ریعان . [ رَ ] (ع اِ) اول هر چیزی و بهتر آن ، و منه ریعان الشباب و ریعان السراب ؛ نمایش آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد).- ریعان الشباب ؛ ریق الشباب . اول جوانی . (مهذب الاسماء).- ریعان سراب ؛ ...