کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عنج
لغتنامه دهخدا
عنج . [ ع َ ن َ ] (اِخ ) نام جد محمدبن عبدالرحمان که از کبار تبع تابعیان است . (منتهی الارب ).
-
عنج
لغتنامه دهخدا
عنج . [ ع َ ن َ ] (ع اِمص ) اسم است عَنْج را. (از منتهی الارب ). اسم است از مصدر عَنْج . (از اقرب الموارد). رجوع به عَنْج شود. || (ص ، اِ) پیر کلانسال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شتر سنگین و ثقیل . (از اقرب الموارد). گویند: شیخ علی عنج ؛ یعنی...
-
عنج
لغتنامه دهخدا
عنج .[ ع َ ] (ع مص ) کشیدن سوار، مهار شتر را تا سپسایگی بازگرداند، و آن نوعی از ریاضت شتران است . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مهار شتر را کشیدن و او را بر دو پایش بازگردانیدن ، و آن از اعمالی است که هنگام ورزش و تعلیم دادن شتر ...
-
واژههای همآوا
-
آنج
لغتنامه دهخدا
آنج . [ ن َ ] (اِ) زعرور. گمان میکنم این صورت مصحف آلج باشد.
-
انج
لغتنامه دهخدا
انج . [ اَ ] (اِ) اطراف و گرداگرد روی و رخسار. (برهان قاطع) (آنندراج ) (از هفت قلزم ). روی و رخسار و گرداگرد روی . (ناظم الاطباء). گرداگرد روی . (فرهنگ سروری ). اطراف چهره . || بینی کشیده . (فرهنگ میرزا ابراهیم ). || بیرون رفتن . (برهان قاطع) (آنندرا...
-
انج
لغتنامه دهخدا
انج . [ اَ ] (پساوند) انگ . مزید مؤخر امکنه است چنانکه در اسامی زیر: ناینج ، بنج ، غوشفنج ، جیرنج ، راونج ، شابرنج ، سوبنج ، ریونج ، زرنج (زرنگ )، زوالقنج ، اسفرنج ، فوشنج (فوشنگ )، بوشنج . (از یادداشت مؤلف ).
-
انج
لغتنامه دهخدا
انج . [ اُ ] (اِخ ) ناحیه ای است از اعمال زوزان بین موصل و ارمینیه . (از معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
غنج
لغتنامه دهخدا
غنج . [ غ َ ن َ ] (ع اِ) پیر کلان سال در لغت هذیل . یقال :فلان غنج القوم ؛ ای شیخهم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). لغتی است در عَنَج بعین مهمله . (از اقرب الموارد).
-
عنش
لغتنامه دهخدا
عنش . [ ع َ ] (ع مص ) خم دادن چیزی را و از جای برکندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خم کردن . (از اقرب الموارد). عَنْس . رجوع به عنس شود. || بی آرام ساختن و جدا گردانیدن . || راندن و دور نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) ...
-
عناج
لغتنامه دهخدا
عناج . [ ع ِ ] (ع اِ) رسنی است که زیر دلو بزرگ به عراقی می بندند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ریسمانی که به ته دول بزرگ می پیوندند و سپس آن را به چنبره ٔ آن دول می بندند.(از ناظم الاطباء). || رسنی باریک که بدان گوشه ٔ دلو را تا چوب چ...