کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عمایة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عمایة
لغتنامه دهخدا
عمایة. [ ع َ ی َ ] (اِخ ) گویند کوهی است مشهور در بحرین . و گویند عمامیة و بذیل دو کوهند در عالیة. و نیز گویند عمایة کوهی است در نجد در بلاد بنی کعب و ازآن ِ حریش و حق و عجلان و قشیر و عقیل . و چون هرچه وارد این کوه شود نام و اثر او از بین میرود، لذا...
-
عمایة
لغتنامه دهخدا
عمایة. [ ع َ ی َ ] (ع مص ) رجوع به عمایت شود.
-
واژههای مشابه
-
جبل عمایة
لغتنامه دهخدا
جبل عمایة. [ ج َ ب َ ل ِ ؟ ] (اِخ ) نام کوهی است به بحرین که در آن غارها و بیشه ها و زهاب ها وجوددارد و درختهای موز نیز دارد. (از منجم العمران ).
-
واژههای همآوا
-
عمایت
لغتنامه دهخدا
عمایت . [ ع َ ی َ ] (ع اِمص ) عمایة. گمراهی و ضلالت . (ناظم الاطباء) (از لسان العرب ). || ستیهیدگی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). غوایت و لجاج در باطل . (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). لجاجت . نافرمانی . عَماءة. ...
-
امعیة
لغتنامه دهخدا
امعیة. [ اَ ی َ ] (ع اِ) ج ِ مِعاء، مَعی ، مِعَی . (ازاقرب الموارد). و رجوع به لغات مزبور و امعا شود.
-
جستوجو در متن
-
عماة
لغتنامه دهخدا
عماة. [ ع َ ] (ع اِ) قطعه ابر متراکم . (از تاج العروس ) (از متن اللغة). عَمایة. رجوع به عمایة شود.
-
عماءة
لغتنامه دهخدا
عماءة. [ ع َ ءَ] (ع اِمص ) گمراهی و لجاجت . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). عمایة. عمیة. رجوع به عَمایة و عَمّیَّة شود. || (اِ) یک قطعه ابر متراکم بارنده . (از لسان العرب ) (ازتاج العروس ). رجوع به عَماء شود.
-
عمایتان
لغتنامه دهخدا
عمایتان . [ ع َ ی َ ] (اِخ ) مثنای «عمایة» و آن نام دو کوه باشد: 1- عمایه ءالعلیا که حریش و قشیر و عجلان در آن مشترکند. 2- عمایةالقصیا که طرف مشرق آن متعلق به نُهم ، و جنوب ازآن ِ باهلة، و غرب آن از عجلان است . و گویند که عمایتان کوههائی است به رنگ س...
-
عنیزتین
لغتنامه دهخدا
عنیزتین . [ ع ُ ن َ زَت َ ] (اِخ ) مثنای عنیزة. گویند جایگاهی است . و نیز گفته اند همان عنیزة است ، چنانکه در عمایة «عمایتان » و در رامة «رامتان » گفتن معمول است و نظایر بسیار دارد. (از معجم البلدان ) .
-
باعج
لغتنامه دهخدا
باعج . [ ع ِ ] (ع ص ) شکافنده با کارد و غیر آن از مصدر بَعج . (از اقرب الموارد).- ابن باعج ؛ نام مردی است . راعی گوید : کان بقایا الجیش جیش ابن باعج اطاف بر کن من عمایة فاخز.(از تاج العروس ).
-
اثقل
لغتنامه دهخدا
اثقل . [ اَ ق َ ] (ع ن تف ) گران تر. گرانبارتر. ثقیل تر. سنگین تر: قال زیدبن ثابت فواﷲ لنقل جبل من الجبال ماکان اثقل علی َّ من الذی امرنی به . (ابن الندیم ).- امثال : اثقل ممن شغل مشغولاً . اثقل من اُحد ؛ گران تر از کوه احد. اثقل من الحمی ؛ گران تر...
-
عمایت
لغتنامه دهخدا
عمایت . [ ع َ ی َ ] (ع اِمص ) عمایة. گمراهی و ضلالت . (ناظم الاطباء) (از لسان العرب ). || ستیهیدگی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). غوایت و لجاج در باطل . (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). لجاجت . نافرمانی . عَماءة. ...