کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
علن
لغتنامه دهخدا
علن . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) وادیی است در دیار بنی تمیم . (از معجم البلدان ).
-
علن
لغتنامه دهخدا
علن . [ ع َ ل َ ] (از ع ،ص ، اِ) مأخوذ از عربی ، با تغییر حرکت لام از کسره به فتحه . آشکارا. ضد سرّ. (غیاث اللغات و آنندراج از صراح و شرح نصاب ). و رجوع به عَلِن شود : سیر جان هر کس نبیند جان من لیک سیر جسم باشد در علن .مولوی .دست سوی خاک برد آن مؤ...
-
علن
لغتنامه دهخدا
علن . [ ع َ ل َ ] (ع مص ) پیدا گردانیدن . (از منتهی الارب ). پیدا و آشکار کردن . (ناظم الاطباء). || آشکار گردیدن .(منتهی الارب ). پدید آمدن و پخش شدن (خلاف نهان شدن ). (از اقرب الموارد). و رجوع به عَلانیة و عُلون شود.
-
علن
لغتنامه دهخدا
علن . [ ع َ ل ِ ] (ع ص ) آشکار و هویدا. (ناظم الاطباء). ظاهر و منتشر و خلاف مخفی . (از اقرب الموارد).و متداول فارسی زبانان ، عَلَن . رجوع به عَلَن شود.
-
واژههای همآوا
-
آلن
لغتنامه دهخدا
آلن . [ ] (اِخ ) نام طایفه ای که در حوالی بحر خزر ساکن بوده اند. (التدوین ).
-
الن
لغتنامه دهخدا
الن . [ اِ ] (اِخ ) محلی است در پیرنه ٔ شرقی جزء ناحیه ٔ پرپینیان فرانسه ، در نزدیکی رودخانه ٔ تش . سکنه ٔ آن 5100 تن است .
-
الن
لغتنامه دهخدا
الن . [ اِ ل ِ ] (اِخ ) خانم جکسن . او راست : الدروس الاولیة فی الفلسفةالطبیعیة و مبادی علم الهیئة. (از معجم المطبوعات ج 1 ستون 702 - 703).
-
الن
لغتنامه دهخدا
الن . [ اُ ل ِ ] (اِخ ) از قدیمترین شاعران یونان . وی در «دلف » و «دلوس » معابد شمس را ایجاد کرد و پرستش خورشید را بنیاد نهاد. اشعار او در معابد ترنم میشده است . (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1099).
-
جستوجو در متن
-
علنی
لغتنامه دهخدا
علنی . [ ع َ ل َ ] (از ع ، ص نسبی ، ق ) مأخوذ از عربی ِ عَلِن . عَلَن . آشکارا. آشکار. علناً.- علنی شدن ؛ ظاهر شدن . فاش شدن . آشکار شدن . رجوع به علنی شود.- علنی کردن ؛ ظاهر کردن . فاش کردن . اظهار کردن . آشکار کردن . رجوع به علنی شود.
-
حذ
لغتنامه دهخدا
حذ.[ ح َذذ ] (ع مص ) بریدن از بیخ . (منتهی الارب ). بریدن . (تاج المصادر بیهقی ). || به سرعت رفتن . || (اصطلاح عروض ) تهانوی گوید: نزد عروضیان سقوط وتد مجموع از آخر جزء است و جزئی را که حذ در آن وقوع یافته اَحَذّ نامند. چنین است در «عنوان الشرف » و «...
-
علون
لغتنامه دهخدا
علون . [ ع ُ ] (ع مص ) آشکارا شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادرزوزنی ) (از منتهی الارب ). ظاهر شدن و منتشر شدن . خلاف مخفی شدن . (از اقرب الموارد). || پیدا گردانیدن : علنته ؛ پیدا گردانیدم آنرا. لازم و متعدی است .(از منتهی الارب ). و نیز رجوع به عَلن...
-
پیداگردیدن
لغتنامه دهخدا
پیداگردیدن . [ پ َ / پ ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) علن . علانیة. عُلون . (منتهی الارب ). پیدا شدن . آشکار شدن : یکی اژدها گشت پیدا ز راه بکردش بما روز روشن سیاه . فردوسی .بیدار چو شیداست بدیدار ولیکن پیدا بسخن گردد بیدار ز شیدا. ناصرخسرو.تاغمی پنهان نبا...
-
سخندان
لغتنامه دهخدا
سخندان . [ س ُ خ َ] (نف مرکب ) شاعر و فصیح زبان . (آنندراج ). آنکه قدر و مرتبه ٔ کلام را میداند. (ناظم الاطباء) : از ملکان کس چنو نبود جوانی راد و سخندان و شیرمرد و خردمند. رودکی .آن جهان را بدین جهان مفروش گر سخندانی این سخن بنیوش . کسایی .چونکه در ...