کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علفخوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
علف خوار
لغتنامه دهخدا
علف خوار. [ ع َ ل َ خوا / خا ] (نف مرکب ) هرکه علف خورد. علف چر. گیاهخوار. علف خواره . || (اِ مرکب ) چراگاه و علف زار. (ناظم الاطباء). علف چر : علفخوار و مرغزارها قوریغ کردند و از چرانیدن چهارپایان محفوظ گردانید. (جهانگشای جوینی ). از چرانیدن چهارپای...
-
جستوجو در متن
-
لبناساغوت
لغتنامه دهخدا
لبناساغوت . [ ](اِخ ) نام مرتعی : چون به آلاتاغ رسید آن علفخوار را پسندیده داشت و آن را لبناساغوت نام کرد. (رشیدی ).
-
علف خوار
لغتنامه دهخدا
علف خوار. [ ع َ ل َ خوا / خا ] (نف مرکب ) هرکه علف خورد. علف چر. گیاهخوار. علف خواره . || (اِ مرکب ) چراگاه و علف زار. (ناظم الاطباء). علف چر : علفخوار و مرغزارها قوریغ کردند و از چرانیدن چهارپایان محفوظ گردانید. (جهانگشای جوینی ). از چرانیدن چهارپای...
-
لامانتن
لغتنامه دهخدا
لامانتن . [ ت َ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی پستاندار آبزی علفخوار از جنس قطاس ها که در رودخانه های افریقاو امریکای استوائی میزید. حوت ذوثدیین . دب ّالبحر.
-
مرعاة
لغتنامه دهخدا
مرعاة. [ م َ ] (ع اِ) چراگاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرعی . علفخوار. محل چرانیدن . ج ، مَراعی ، مراع . (از لاروس عربی ). و رجوع به مرعی شود.
-
علف خواره
لغتنامه دهخدا
علف خواره . [ ع َ ل َ خوا / خا رَ / رِ ] (نف مرکب ) علفخوار. علفچر. که علف خورد. || (اصطلاح طبیعی ) حیوانی که از علف و دیگر مواد نباتی تغذیه میکند. ج ، علف خوارگان . (ناظم الاطباء).
-
شکمبه
لغتنامه دهخدا
شکمبه . [ ش ِ ک َ ب َ / ب ِ ] (اِ) شکنبه . معده ٔ حیوانات خصوص-اً حیوانات علفخوار. (ناظم الاطباء). معده ٔ ستور. کرش . معده در غیر انسان . (یادداشت مؤلف ). یکی از دو خانه ٔ زیرین دل . (لغات فرهنگستان ). اشکمبه .اشکنبه . سیرابی . جانوران علفخوار (گاو،...
-
سخن خوار
لغتنامه دهخدا
سخن خوار. [ س ُ خ َ خوا / خا ] (نف مرکب ) گستاخ و بی ادب : خوار است خور شهریت از تن سوی مهمان شهریت علفخوار است مهمانْت سخن خوار. ناصرخسرو.این خوب سخن بخیره از حجت همواره مده بهر سخن خواری .ناصرخسرو (دیوان چ کتابخانه ٔ تهران ص 470).رجوع به سخن خواره ...
-
علف چر
لغتنامه دهخدا
علف چر. [ ع َ ل َ چ َ ] (نف مرکب ) چرنده ٔ علف . گیاه خوار. علفخوار. || (اِ مرکب ) مقدار علفی که برای یک دسته ستور صرف شود: علف چر مالهای ما روزی یک خروار است . || مرتع.زمینی که برای چریدن گاو و گوسفند و جز آن رها کنند. زمین گیاهناک ، چریدن گاو و گوس...
-
اشکنبه
لغتنامه دهخدا
اشکنبه .[ اِ کَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) شکنبه . کذا فی القنیه . (مؤیدالفضلا). شکنبه از انسان و حیوان . (فرهنگ ضیاء). شکنبه . (سروری ). شکم حیوانات علفخوار که در تداول عامه آنرا سیرابی نامند. جُبجُبه . سختو و آن حصه ٔ مجوف از بدن جانوران که جای غذای ایشا...
-
زیجک
لغتنامه دهخدا
زیجک . [ ج َ ] (اِ) روده ٔ گوسفند با مصالح پر کرده و خشک نموده که در وقت حاجت پخته خورند. (ناظم الاطباء). (الزیجک ) روده ٔ بره ٔ علفخوار که قطعه قطعه کنند هر پاره یک وجب بالا و به یکدیگر پیچند و در ماستبا اندازند و خواتین به تبرک در اندرون حجره به یک...
-
مصامده
لغتنامه دهخدا
مصامده . [ م َ م ِ دَ ] (اِخ ) مصمودیان . قبیله ای از قبایل بربر مغرب . گویند محمدبن تومرت مؤسس دولت بنی عبدالمؤمن از این قبیله است . (ازقاموس الاعلام ترکی ). ناصرخسرو سرزمین مصامده را آن سوی ولایت نوبه و در جنوب مصر داند و گوید: اگر از مصربه جانب ...
-
چراگه
لغتنامه دهخدا
چراگه . [ چ َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) چراگاه . (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زمین و محل چریدن . (انجمن آرا) (آنندراج ). جای چریدن ستوران . چراگاه حیوانات علفخوار. گیاهزاری که چارپایان گیاهخوار در آن چرند. رجوع به چراگاه و چرام و چرامین شود. || گ...
-
مرعی
لغتنامه دهخدا
مرعی . [ م َ عا / م َ عَن ْ ] (ع مص ) چریدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (از اقرب الموارد) (غیاث ). || چرانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). متعدی و لازم به کار رود. (از اقرب الموارد). || در دیگر معانی کلمه ، مصادر رَعْی و رِعایة نیز...