اشکنبه .[ اِ کَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) شکنبه . کذا فی القنیه . (مؤیدالفضلا). شکنبه از انسان و حیوان . (فرهنگ ضیاء). شکنبه . (سروری ). شکم حیوانات علفخوار که در تداول عامه آنرا سیرابی نامند. جُبجُبه . سختو و آن حصه ٔ مجوف از بدن جانوران که جای غذای ایشان است و اکنون شکنبه نامیده میشود. حرف نون در لفظ مذکور غنه شده خفیف تلفظ میگردد. (فرهنگ نظام ) : وقت باشد که شیر شرزه از مردار طعمه سازد و باز سپید با فضله ٔ اشکنبه پردازد. (مقامات حمیدی ). و رجوع به شکنبه شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.