کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
علب
لغتنامه دهخدا
علب . [ ع َ ] (ع مص ) نشان کردن . || خراشیدن . || اثر گذاشتن . || بریدن . || استوار بستن قبضه ٔ شمشیر و از قبیل آن ، بر گردن شتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سخت و رست شدن . (اقرب الموارد). عَلَب . (منتهی الارب ). || خشک شدن . || بوی گوشت و ...
-
علب
لغتنامه دهخدا
علب . [ ع َ ل َ ] (ع مص ) سخت و رست شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عَلْب . || خشک شدن . (اقرب الموارد). || تغییر کردن بوی گوشت پس از سختی . || پریدن و شکستن و رخنه دار شدن لبه ٔ شمشیر و از قبیل آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مبتلی...
-
علب
لغتنامه دهخدا
علب . [ ع ِ ] (ع ص ) جای درشت وسخت که هرچه باران بر آن ببارد باز هم هیچ نرویاند.(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مرد خشک و خشن . (از ذیل اقرب الموارد). || مردی که هرچه دارد کسی نمیتواند در آن طمع کند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سوسمار س...
-
علب
لغتنامه دهخدا
علب . [ ع ِ ل َ ] (ع اِ) ج ِ عِلبة. (اقرب الموارد).
-
علب
لغتنامه دهخدا
علب . [ ع ُ ] (ع اِ) سوسمار. (از اقرب الموارد). سوسمار سالخورده . (ناظم الاطباء).
-
علب
لغتنامه دهخدا
علب . [ ع ُ ل َ ] (ع اِ) ج ِ عُلبة. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
علب
لغتنامه دهخدا
علب . [ع َ ل ِ ] (ع ص ) هر چیز سخت و رست . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جای سخت که در آن چیزی نروید. (از ذیل اقرب الموارد). || بز کوهی درشت و بزرگ . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || بز کوهی کلانسال . (منتهی الارب ). || سوسمار سالخورده . (...
-
واژههای مشابه
-
علب الکرمة
لغتنامه دهخدا
علب الکرمة. [ ع ِبُل ْ ک ُ م َ ] (اِخ ) انتهای حدّ یمن است در صورتی که به قصد بصره از آن خارج شوند. (از معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
آلب
لغتنامه دهخدا
آلب . [ آل ْب ْ / ل ِ ] (ترکی ، ص ) بترکی قدیم ، دلیر. پهلوان . و جزء نخستین بعض اعلام مرکبه ٔ ترکانست ، چون آلب ارغون ، آلب ارسلان ، آلب تگین ، و آن را اَلْب نیز گویند.
-
آلب
لغتنامه دهخدا
آلب . [ ل ِ ] (ع ص ) گِردکننده . (مهذب الاسماء).
-
الب
لغتنامه دهخدا
الب . [ اَ ] (ترکی ، ص ) دلیر. (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ شعوری ) (تعلیقات دکتر معین بر برهان قاطع ج 1 ص 157 از لغةالترک کاشغری ). و رجوع به اَلَب شود : این جهود و مشرک و ترسا و مغجملگی یکرنگ شد ز آن الب الغ. مولوی .|| (اِ) شیر. (فرهنگ میرزا ابراهیم )...
-
الب
لغتنامه دهخدا
الب . [ اَ ] (ع اِ) پوست بزغاله . || زهر. شدت گرما. || شدت تب . || آغاز به شدگی دمل . || میلان نفس . || (مص ) تدبیر اندیشیدن بر شکست دشمن بطوری که معلوم او شود. || سخت راندن حمارطریده ٔ خود را. (منتهی الارب ). || گرد کردن و راندن شتران را. (منتهی الا...
-
الب
لغتنامه دهخدا
الب . [ اَ ل َ ] (ترکی ، ص ) دلیر. (شرفنامه ٔ منیری ). و رجوع به اَلب شود.