کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علاجي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی علاجی
لغتنامه دهخدا
بی علاجی . [ ع ِ ] (حامص مرکب ) بی درمانی . درمان ناپذیری . رجوع به علاج شود.
-
جستوجو در متن
-
بیدرمانی
لغتنامه دهخدا
بیدرمانی . [ دَ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی درمان . بی علاجی . لاعلاجی . بی چارگی .
-
عنقا شدن
لغتنامه دهخدا
عنقا شدن . [ ع َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غائب و ناپدید شدن . (آنندراج ) : شاهباز طبع ملا بال هر جا باز کردفکر صائب را علاجی نیست جز عنقا شدن .صائب (از آنندراج ).
-
نگزردن
لغتنامه دهخدا
نگزردن . [ ن َ زِ دَ ] (مص منفی ) چاره و علاج نبودن . (یادداشت مؤلف ).- نَگْزِرَد ؛ مخفف نگزیرد است ، یعنی چاره نباشد و علاجی نیست . (برهان قاطع) (آنندراج ).
-
فنج
لغتنامه دهخدا
فنج . [ ف َ ] (معرب ، اِ) معرب فنگ است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : برگ فنج که به تازی بنج گویند اندر شراب انگوری پخته ، پختنی برچشم نهادن علاجی سودمند است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
حسینی کاشانی
لغتنامه دهخدا
حسینی کاشانی . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) یکی از شعرا و سادات کاشان است و خواهرزاده ٔ میرحیدر معمائی بوده . (قاموس الاعلام ترکی ) (فهرست تحفه ٔ سامی ) (صبح گلشن ) ولیکن در آتشکده ٔ آذر میرحسینی یاد شده است . از اوست :فلک بی طالعی چون من نداردچراغ بخت من روغن...
-
شرحه کردن
لغتنامه دهخدا
شرحه کردن . [ ش َ ح َ / ح ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تکه تکه بریدن گوشت یا دنبه و جدا کردن تکه های آن از یکدیگر. تشریح . (تاج المصادر بیهقی ) : عضو متشنج را دنبه شرحه کردن و برنهادن و بستن و ناگشادن تاگنده شود... علاجی صواب است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
یدا
لغتنامه دهخدا
یدا. [ ی َ دُل ْ لاه ](ع اِ مرکب ) دست خدا. (یادداشت مؤلف ) : خوانده اند از لوح دل شرح مناسک بهر آنک در دل از خط یداﷲ صد دبستان دیده اند. خاقانی .|| کمک و احسان و نعمت و لطف و قدرت خدا: یداﷲ مع الجماعة. یداﷲ فوق ایدیکم . (یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح...
-
مراجعت
لغتنامه دهخدا
مراجعت . [ م ُج َ / ج ِ ع َ ] (از ع اِمص ) مراجعه . مراجعة. بازگشتن .(از غیاث اللغات ). بازآمدن : علاجی در وهم نیامد که موجب صحت اصلی تواند بود و بدان از یک علت مثلاً ایمنی کلی حاصل تواند آمد چنانکه طریق مراجعت آن بسته ماند. (کلیله و دمنه ). رجوع به ...
-
افیونی چیزی شدن
لغتنامه دهخدا
افیونی چیزی شدن . [ اَف ْ نی ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه ازعادت کردن بچیزی باشد که بر ترک آن قادر نباشند. (مؤید) (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : کرده زخمم پس سر آرزوی مرهم راحیف دردست که افیونی افسون گردد. ظهوری (از آنندراج ).عمریست که ما صحبتی...
-
کارگر شدن
لغتنامه دهخدا
کارگر شدن . [ گ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کارگر آمدن . اثر کردن . رجوع به اثر کردن شود. تأثیر کردن . مؤثر گردیدن . رجوع به کارگر آمدن شود: اِکاحه ، کارگر شدن شمشیر. (منتهی الارب ) : کنون کارگر شد که بیکار گشت پدر پیش چشم پسر خوار گشت . فردوسی .چو ژوبین...
-
منسد
لغتنامه دهخدا
منسد. [ م ُ س َدد ] (ع ص ) بسته شونده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بسته شده و بندآمده و سدشده و مسدودگردیده و موقوف شده و بازداشته شده . (ناظم الاطباء) : هیچ علاجی در وهم نیامد... چنانکه طریق مراجعت آن منسد ماند. (کلیله چ...
-
مثلاً
لغتنامه دهخدا
مثلاً. [ م َ ث َ لَن ْ ] (ع ق ) بطور مثال و تمثیل . (ناظم الاطباء). فی المثل . بمثل . از برای مثل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بعنوان مثل : و در میان شهر آنجا که مثلاً نقطه ٔ پرگار باشد دکه ٔ انباشته برآورده است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 138). اگر...
-
علاج
لغتنامه دهخدا
علاج . [ ع ِ ] (ع مص ، اِمص ) درمان . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) : در کتب طب آورده اند که فاضلترین ِ اطباء آن است که بر علاج ازجهت ثواب آخرت مواظبت نماید. (کلیله ص 851). به رغبتی صادق ... روی بعلاج بیماران آوردم . (کلیله ص 59). رنج مبر در معالجت چ...