کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عقيب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عقیب
لغتنامه دهخدا
عقیب . [ ع ُ ق َی ْ ی ِ ] (ع اِ مصغر) مصغر عُقاب ؛ یعنی عقاب کوچک . (ناظم الاطباء). و رجوع به عقاب شود.
-
عقیب
لغتنامه دهخدا
عقیب . [ ع ُق ْ ق َ ](ع اِ) مرغی است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِخ ) نام موضعی است . (از منتهی الارب ).
-
عقیب
لغتنامه دهخدا
عقیب .[ ع َ ] (ع ص ، اِ) در پی کننده ، و پس دیگری آینده . (منتهی الارب ). پیرو و آنچه پس باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). دنبال . دنباله . (فرهنگ فارسی معین ). معاقب ؛ یعنی در پس آینده و به دنبال آینده . و گفته ٔ فقها «یفعل ذلک عقیب الصلاة» بتقدیر مح...
-
عقیب
لغتنامه دهخدا
عقیب .[ ع ُ ق َ ] (اِخ ) از صحابیان است . (از منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
ذات بیض
لغتنامه دهخدا
ذات بیض . [ ت ُ ] (اِخ ) (روضة...) یاقوت در معجم این نام را بی هیچ شرحی آورده و تنها در عقیب آن گوید: قال منذربن درهم : و روض من ریاض ذوات بیض به دهنی مخالطها کثیب .
-
آژن
لغتنامه دهخدا
آژن . [ ژَ ] (ن مف مرخم ) این کلمه در عقیب بعض اسماء درآید و بکلمه معنی وصف مفعولی دهد، چون تیرآژن و شمعآژن ، که بمعنی به تیرآژده و بشمعآژده باشد : کَشَف کردار هر کو سر کشید از طوق امرت سربسان خارپشتش کرد شست چرخ تیرآژن .سید ذوالفقار شیروانی .
-
مه
لغتنامه دهخدا
مه . [ م َ ] (ترکی ، پسوند) در ترکی مزید مؤخری است که در عقیب مفرد امر مخاطب درآید و گاه مانند «مک » مجموع مرکب معنی مصدری دهد و گاه معنی اسم ذات ، چون : سورتمه ، قورمه ، دگمه ، یورتمه ، چاتمه ، چکمه ، دلمه ، قاتمه ، یارمه ، باسمه ، سخلمه (سقلمه )، ...
-
اعلی اﷲ مقامه
لغتنامه دهخدا
اعلی اﷲ مقامه . [ اَ لَل ْ لا هَُ م َ م َه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) خدای جای او را رفیع کند. جمله ای است دعایی که در حق مردگان پس از ذکر نام آنان بکار رود. دعائی است که پس از نام دانشمندان از فقها و محدثان بزرگ مرده گویند. دعائی است فقیهی درگذشت...
-
آر
لغتنامه دهخدا
آر. (پسوند) -ار. اداتی است که عقیب مفرد غائب از ماضی درآید و آن را گاه بدل به اسم مصدر کند چون گفتار، کردار، رفتار، جستار، دیدار و گاه بدل بوصف فاعلی چون خواستار، خریدار، فروختار، نمودار و گاه وصف مفعولی چون گرفتار، کشتار. این ادات بطور ندرت بکلمات د...
-
در پی
لغتنامه دهخدا
در پی . [ دَ پ َ / پ ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) در پس . در عقب . (آنندراج ). در دنبال . در اثر. (ناظم الاطباء). بر اثر: عَقر؛ در پی شکارافتادن . (از منتهی الارب ). || پیاپی : متکاوس ؛ در پی آمدن چهار حرکات به اجتماع دو سبب (در فن عروض ). اقتصاص ، اقصاص ...
-
ملاح
لغتنامه دهخدا
ملاح . [ م ِ ] (ع مص ) وزیدن باد جنوب ، عقیب شمال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). وزیدن باد جنوب از پس باد شمال . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سرد شدن زمین وقت باریدن باران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بچه به ...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن قیس بن خلدةبن مخلدبن عامربن زریق بن عبد حارثةبن مالک بن عقیب بن جشم انصاری زرقی . مکنی به ابی خالد، صحابی است . ابن اسحاق و دیگران او را در زمره ٔ کسانی که وقعه های بدر و احد و عقبة و وقعات دیگر را دیده اند آرند. واقدی از طری...
-
یانع
لغتنامه دهخدا
یانع. [ ن ِ ] (ع ص ) ثمر رسیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد): ثمر یانع؛ میوه ٔ رسیده . (از ناظم الاطباء). میوه ٔ رسیده و پخته . (غیاث اللغات ). مقابل نارس . مقابل کال و نارسیده و خام : و عقیب هذا الرش سیل دافعو وراء هذا النبت روض یانع. ؟...
-
مکاتبت
لغتنامه دهخدا
مکاتبت . [ م ُ ت َ / ت ِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) مکاتبة. نامه نگاری . نامه نویسی . مراسله . یکدیگر را نامه نوشتن : میان امیر مسعود و منوچهربن قابوس والی گرگان و طبرستان پیوسته مکاتبت بود سخت پوشیده . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 129). گفتند به هیچ وقت ما را با...