کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عقب ماندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
هاج و واج ماندن
لغتنامه دهخدا
هاج و واج ماندن . [ ج ُ دَ ] (مص مرکب ) متحیر ماندن . سرگشته ماندن . سرگردان ماندن . || دست و پا گم کردن . || گیج ماندن .
-
ناکدخدا ماندن
لغتنامه دهخدا
ناکدخدا ماندن . [ ک َ خ ُ دَ ] (مص مرکب ) عزب ماندن . بی زن ماندن . زن نکردن . داماد نشدن . || عروس نشدن . بی شوی زیستن . شوهر ناکردن . ناکدخداماندن مرد، ناتوان ماندن وی بر امر زناشوئی . (یادداشت مؤلف ). || ناکدخدا ماندن زن ؛ باکره ماندن او پس از شو...
-
عجب ماندن
لغتنامه دهخدا
عجب ماندن . [ ع َ ج َ دَ ] (مص مرکب ) در شگفت ماندن . به شگفت ماندن . به تعجب ماندن . رجوع به عَجَب شود.
-
بیدار ماندن
لغتنامه دهخدا
بیدار ماندن . [ دَ ] (مص مرکب ) بخواب نرفتن . نخفتن : اکراء؛ بیدار ماندن در بندگی خداوند جل شأنه . (منتهی الارب ). تغار؛ بیدار ماندن . (منتهی الارب ).
-
خواب ماندن
لغتنامه دهخدا
خواب ماندن . [ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) بیدار نشدن در خواب ماندن . (یادداشت مؤلف ). || کنایه از عقب افتادن . واپس ماندن .
-
پس ماندن
لغتنامه دهخدا
پس ماندن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) سپس ماندن . عقب ماندن . بدنبال افتادن . دیری کردن . (منتهی الارب در لفظ تقاعس ). تَقاعس . تأخر. اِلیاء. صری . اِساعة؛ یکساعت پس ماندن . اسرق عنهم ؛ پس ماند از آنها. خدر؛ پس ماندن آهو از گله . طَزَع الجندی ؛ پس ماند ل...
-
فارغ ماندن
لغتنامه دهخدا
فارغ ماندن . [ رِ دَ ] (مص مرکب ) بیکار ماندن . از کار برآسودن . رجوع به فارغ شود.
-
چارشاخ ماندن
لغتنامه دهخدا
چارشاخ ماندن . [ دَ ] (مص مرکب ) بعلت دردی در احشاء یا پشت یا کمر بی حرکت ماندن . بی حرکت ماندن یا عسیرالحرکة شدن بواسطه ٔ درد یا پرخوارگی . جنبش نتوانستن از شدت درد و المی که بیشتر در پشت و کمر عارض شود. بی حرکت ماندن از شدت درد کمر یا پشت .
-
راز ماندن
لغتنامه دهخدا
راز ماندن . [ دَ ] (مص مرکب ) کشف نشدن .نهان ماندن . مخفی ماندن . پوشیده ماندن : مرا بعشق تو طشت ای پسر ز بام افتادچه راز ماند طشتی بدین خوش آوازی .سوزنی .
-
پایدار ماندن
لغتنامه دهخدا
پایدار ماندن . [ دَ ] (مص مرکب ) باقی ماندن . بر قرار ماندن . ثابت ماندن : نماند کسی در جهان پایدارهمه نام نیکو بود یادگار. فردوسی .شما را خماند همان روزگارنماند خماننده هم پایدار.فردوسی
-
معطل ماندن
لغتنامه دهخدا
معطل ماندن . [ م ُ ع َطْ طَ دَ ] (مص مرکب ) مهمل ماندن . به حال خود رها شدن . متروک ماندن . ضایع ماندن . عاطل ماندن : بلاد خراسان مهمل و معطل می ماند و اهل بدعت مجال فساد می یافتند. (سلجوقنامه ٔ ظهیری ص 17). آب آوردن به آن موضع و آغاز عمارت که بعد از...
-
تنها ماندن
لغتنامه دهخدا
تنها ماندن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) منفرد ماندن . جدا از دیگران ماندن . شذوذ. بی همراه شدن : چو تنها بماند آن شه پرخردبترسیدکز لشکرش بد رسد. فردوسی .رجوع به تنهاو دیگر ترکیبهای آن شود.
-
صافی ماندن
لغتنامه دهخدا
صافی ماندن . [ دَ ] (مص مرکب ) خالی ماندن . تهی ماندن : و جهان از ایشان صافی ماند و مالهاء ایشان و خزائن مزدک ... جمع آورد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 91). || مسلم شدن .تحت تصرف ماندن : و انطیخن کشته شد و آن ولایت اشک را صافی ماند. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص...
-
خاطر ماندن
لغتنامه دهخدا
خاطر ماندن . [ طِ دَ ] (مص مرکب ) گرانی خاطر و آزردگی بهم رسیدن . (آنندراج ) : دل چو رویش دید جان را درنباخت خاطر خواجه عظیم از دل بماند(؟). خواجوی کرمانی (از آنندراج ).- به خاطر ماندن ؛ در خاطر ماندن . در یاد ماندن .
-
خامش ماندن
لغتنامه دهخدا
خامش ماندن . [ م ُ دَ ] (مص مرکب )ساکت ماندن . بیصدا ماندن . خاموش ماندن : ندانم تو خامش چرا مانده ای پس آن داستانها چرا خوانده ای . فردوسی .سه بار آن سخن را بر ایشان براندچو پاسخ نیامدش خامش بماند.فردوسی .